یه صبر داریم که در اون آدمی حرف نمیزنه ، یعنی نه اینکه نخواد حرف بزنه، فایدهای در حرف زدن نمیبینه؛بعد اونجا که بقیه ازش میپرسن چیشده و نمیتونه بگه و باید صبوری کنه، شاعر در وصفش سروده: «این صبر که من میکنم افشردن جان است.» واقعا جانکاه و فرسوده میکنه آدمرو؛ یهجورایی صبر ساینده یا ساینده با حرف اولِ گاف!