حقوق استادان دانشگاه مطابق با منزلت و شأن استادان نیست
محمدباقر تاج الدین
وزیر محترم علوم طی سخنانی گفته اند که متأسفانه ۲۵ درصد از استادان دانشگاه های کشور دست به مهاجرت زده اند که بسیار نگران کننده است. ایشان همچنین سه دلیل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را برای این مهاجرت های گسترده برشمرده اند و بیان کرده اند که بالاترین حقوق دریافتی استادان دانشگاه در ایران به زحمت به هزار دلار می رسد(البته برای یک استاد تمام با بیش از ۳۰ سال تدریس و تحقیق و تألیف) و این در حالی است که در کشورهای همسایه از ۴ هزار تا ۷ هزار دلار حقوق پرداخت می کنند. در راستای این سخنان وزیر علوم باید بیان کرد که وضعیت حقوقی استادان دانشگاه های کشور بسی اسف بارتر از آن چیزی است که ایشان گفته اند به گونه ای که برخی استادان تازه وارد و حتی استادانی با چندین سال سابقۀ کار به زحمت ماهیانه مبلغ ۲۵ میلیون تومان حقوق دریافت می کنند که کفاف هزینه های یک هفته ای زندگی شان را هم نمی دهد. این در حالی است که برخی استاد ان دانشگاه به دلیل مستأجر بودن حتی توان پرداخت اجاره ماهیانه در مناطق میانی و جنوبی شهر تهران را هم ندارند. بماند که برخی از آنان به حاشیه های تهران پناه برده اند تا بلکه از پسِ اجاره خانه برآیند!!
استاد دانشگاهی که تمام وقت و انرژی خود را باید برای مطالعه و پژوهش و نوشتن صرف کند با داشتن چنین وضعیت اسف بار اقتصادی چگونه خواهد توانست بدون دغدغه و با ذهنی راحت دست به چنین کاری بزند؟!! استاد دانشگاهی که حقوق دریافتی کفاف هزینه های زندگی اَش را نمی دهد و به ناچار به کار در اسنپ و بنگاه مسکن و حتی دستفروشی در مترو روی می آورد از کدام جایگاه و منزلت اجتماعی برخوردار خواهد بود؟ و چگونه می تواند الگوی مطلوبی برای دانشجویان خودش باشد؟!! شاید برخی باور نکنند که حق الزحمۀ داوری پایان نامۀ کارشناسی ارشد برای یک استاد دانشگاه یکصد هزار تومان است که آن هم شاید ماه ها و بلکه سال ها بعد به استاد پرداخت شود!!! حق التدریس یک استاد دانشگاه در نهایت و دست بالا ۵۰ هزار تومان برای هر ساعت تدریس است که اگر روزی ۸ ساعت تدریس کند می شود ۴۰۰ هزار تومان و با کسر مالیات ۳۲۰ هزار تومان!!!! لطفاً مقایسه کنید با دستمزد یک کارگر ساده که روزی یک میلیون تومان است، دستمزد نصّابِ کلید پمپ آب برای 15 دقیقه به مبلغ 500 هزار تومان، دستمزد لوله باز کن برای 15 دقیقه یک میلیون و پانصد هزار تومان و نمونه های فراوان دیگر که بیان همۀ آن ها فهرستی بلند بالا خواهد شد!! حقیقتاً با چنین دستمزدهایی که به استادان دانشگاه پرداخت می شود دیگر جایگاه و منزلت اقتصادی و اجتماعی ای برای شان باقی می ماند؟!!
این گونه است که دیگر هیچ انگیزه ای برای استادان دانشگاه وجود ندارد که بخواهند بمانند و دست به مهاجرت نزنند!! دور از شأن و منزلت یک استاد دانشگاه است که برای تأمین هزینه های ضروری و پایه ای زندگی اَش دچار دغدغه و نگرانی شود و نزد خانوادۀ خودش احیاناً تحقیر شود!! در نظر داشته باشید که به هر حال هنگامی که نام کسی به عنوان استاد دانشگاه ثبت می شود خانواده انتظاراتی از ایشان دارد که در سطح و اندازۀ یک استاد باشد. برای مثال فرزندان استادان دانشگاه توقعاتی دارند که مطابق با عنوان و شأنیت استادی باشد که اگر برآورده نشود و در حال حاضر برآورده هم نمی شود نوعی حس تحقیر و سرافکندگی برای آن استاد ایجاد می شود که واقعاً بسیار دردآور و تلخ است!! به هر حال استادان دانشگاه با سیلی صورت خود را سرخ نگاه می دارند و از سرِ عشق و علاقه به دانش و پژوهش است که بر سر کلاس های درس حاضر می شوند و اگر بحث حساب و کتاب مالی آن هم در این وانفسای اقتصادی کشور در میان باشد با چنین حقوق و دستمزدی هیچ کسی حاضر به چنین کاری نمی شود. استاد دانشگاهی که سال ها می گذرد و توان مسافرت بردن خانواده اش را ندارد و یا توان هواپیما سوار کردن اعضای خانواده اَش را ندارد خودتان قضاوت کنید که در چه وضع بد اقتصادی روزگاران خود را سپری می کند!! سخن در این زمینه بسیار است و سینه سرشار از درد و رنج که به گفتۀ حافظ: سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی!!!
#فرهیختگان راهی به رهایی
محمدباقر تاج الدین
وزیر محترم علوم طی سخنانی گفته اند که متأسفانه ۲۵ درصد از استادان دانشگاه های کشور دست به مهاجرت زده اند که بسیار نگران کننده است. ایشان همچنین سه دلیل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را برای این مهاجرت های گسترده برشمرده اند و بیان کرده اند که بالاترین حقوق دریافتی استادان دانشگاه در ایران به زحمت به هزار دلار می رسد(البته برای یک استاد تمام با بیش از ۳۰ سال تدریس و تحقیق و تألیف) و این در حالی است که در کشورهای همسایه از ۴ هزار تا ۷ هزار دلار حقوق پرداخت می کنند. در راستای این سخنان وزیر علوم باید بیان کرد که وضعیت حقوقی استادان دانشگاه های کشور بسی اسف بارتر از آن چیزی است که ایشان گفته اند به گونه ای که برخی استادان تازه وارد و حتی استادانی با چندین سال سابقۀ کار به زحمت ماهیانه مبلغ ۲۵ میلیون تومان حقوق دریافت می کنند که کفاف هزینه های یک هفته ای زندگی شان را هم نمی دهد. این در حالی است که برخی استاد ان دانشگاه به دلیل مستأجر بودن حتی توان پرداخت اجاره ماهیانه در مناطق میانی و جنوبی شهر تهران را هم ندارند. بماند که برخی از آنان به حاشیه های تهران پناه برده اند تا بلکه از پسِ اجاره خانه برآیند!!
استاد دانشگاهی که تمام وقت و انرژی خود را باید برای مطالعه و پژوهش و نوشتن صرف کند با داشتن چنین وضعیت اسف بار اقتصادی چگونه خواهد توانست بدون دغدغه و با ذهنی راحت دست به چنین کاری بزند؟!! استاد دانشگاهی که حقوق دریافتی کفاف هزینه های زندگی اَش را نمی دهد و به ناچار به کار در اسنپ و بنگاه مسکن و حتی دستفروشی در مترو روی می آورد از کدام جایگاه و منزلت اجتماعی برخوردار خواهد بود؟ و چگونه می تواند الگوی مطلوبی برای دانشجویان خودش باشد؟!! شاید برخی باور نکنند که حق الزحمۀ داوری پایان نامۀ کارشناسی ارشد برای یک استاد دانشگاه یکصد هزار تومان است که آن هم شاید ماه ها و بلکه سال ها بعد به استاد پرداخت شود!!! حق التدریس یک استاد دانشگاه در نهایت و دست بالا ۵۰ هزار تومان برای هر ساعت تدریس است که اگر روزی ۸ ساعت تدریس کند می شود ۴۰۰ هزار تومان و با کسر مالیات ۳۲۰ هزار تومان!!!! لطفاً مقایسه کنید با دستمزد یک کارگر ساده که روزی یک میلیون تومان است، دستمزد نصّابِ کلید پمپ آب برای 15 دقیقه به مبلغ 500 هزار تومان، دستمزد لوله باز کن برای 15 دقیقه یک میلیون و پانصد هزار تومان و نمونه های فراوان دیگر که بیان همۀ آن ها فهرستی بلند بالا خواهد شد!! حقیقتاً با چنین دستمزدهایی که به استادان دانشگاه پرداخت می شود دیگر جایگاه و منزلت اقتصادی و اجتماعی ای برای شان باقی می ماند؟!!
این گونه است که دیگر هیچ انگیزه ای برای استادان دانشگاه وجود ندارد که بخواهند بمانند و دست به مهاجرت نزنند!! دور از شأن و منزلت یک استاد دانشگاه است که برای تأمین هزینه های ضروری و پایه ای زندگی اَش دچار دغدغه و نگرانی شود و نزد خانوادۀ خودش احیاناً تحقیر شود!! در نظر داشته باشید که به هر حال هنگامی که نام کسی به عنوان استاد دانشگاه ثبت می شود خانواده انتظاراتی از ایشان دارد که در سطح و اندازۀ یک استاد باشد. برای مثال فرزندان استادان دانشگاه توقعاتی دارند که مطابق با عنوان و شأنیت استادی باشد که اگر برآورده نشود و در حال حاضر برآورده هم نمی شود نوعی حس تحقیر و سرافکندگی برای آن استاد ایجاد می شود که واقعاً بسیار دردآور و تلخ است!! به هر حال استادان دانشگاه با سیلی صورت خود را سرخ نگاه می دارند و از سرِ عشق و علاقه به دانش و پژوهش است که بر سر کلاس های درس حاضر می شوند و اگر بحث حساب و کتاب مالی آن هم در این وانفسای اقتصادی کشور در میان باشد با چنین حقوق و دستمزدی هیچ کسی حاضر به چنین کاری نمی شود. استاد دانشگاهی که سال ها می گذرد و توان مسافرت بردن خانواده اش را ندارد و یا توان هواپیما سوار کردن اعضای خانواده اَش را ندارد خودتان قضاوت کنید که در چه وضع بد اقتصادی روزگاران خود را سپری می کند!! سخن در این زمینه بسیار است و سینه سرشار از درد و رنج که به گفتۀ حافظ: سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی!!!
#فرهیختگان راهی به رهایی