"خلق موقعیت" یا "صحنهپردازی"
میدونم احتمالا اولی رو بیشتر تو فوتبال و دومی رو تو دروغکده رسانه ملی شنیدین ولی این اسم یه مفهوم در داستاننویسیه (که من بازم انگلیسیش رو نمیدونم.)
صحنهپردازی همون بخش اثره که اگه خوب باشه تو به هر حالت از اثر لذتخواهی برد، در مقابل اگه بد باشه واقعا هیچ راهی برای لذت بردن از اثر باقی نمیمونه. خلاصه و جامع بگم صحنهپردازی یعنی شما در موقعیتهای مختلف داستان، بتونی عناصر داستانی رو به درستی با هم تلفیق کرده و صحنهای رو ایجاد کنید که بتونه احساس درستی رو منتقل کنه.
تا دلتون بخواد میتونم مثالهایی بزنم که گند زدن توی این صحنهپردازی. یه مشکل عمدهای که معمولا توی این عنصر رخ میده اینه که طرف میاد و یه فرمت تیپیکال که برای یه اتفاق خاص وجود داره انتخاب میکنه و اون رو بدون شخصیسازی روی موقعیت پیاده میکنه؛ موقعیت اینقدر مصنوعی از آب در میاد که بلا نسبت آدم عنش میگیره. بروتو، بلک کلاور... تاور آف گاد میخوندم یادمه این آثار از بزرگان فرصتسوزی و گند زدن به موقعیت هستن که دقیقا همینکار رو میکنن.
یه مشکل دیگهای که نویسندهها اغلب دچارش میشن اینه که میان بدون در نظر گرفتن شخصیتپردازی افراد و جهان داستانشون احساسی که خودشون نسبت به اون موقعیت دارن رو به موقعیت اضافه میکنن... و گند میزنن به هر چی شخصیتپردازیه و خلاصه بخاطر یه صحنه کل شخصیت رو فدا میکنن. رزیرو هر دفعه اینکار رو میکنه و به لطف همین هیچکدوم از شخصیتهاش ذرهای پردازش ندارن (خدارو شکر)، یا یادمه مارول یه کمیک ویژه برای یازده سپتامبر منتشر کرد که توش یجا دکتر دووم برای این اتفاق اشک میریزه. طرفدارها نامه زدن که داوش، متوسط فجایعی که دکتر دووم ایجاد میکنه نابودی یونیورسه، بعد بیاد برای ترکیدن دوتا برج اشک بریزه؟
صحنهپردازی مرحله اجرا داستانه؛ اثری که تو اجرا ضعیف باشه یعنی تو همه چیز ضعیف بوده... دیگه بقیش خیلی واسه مخاطب ارزش نداره.
✍️ #Writing_Point
📑 #Issue
🌐
@HXH_IR