مریض بودم و تنها.
یک آقای محترم و با شخصیت رو بهم معرفی کردن برای کمک توی کارای خونه.
باهاشون تماس گرفتم و تشریف آوردن.
کارایی که ازشون خواستم رو انجام دادن و وقتی دیدن تنهام و مریضم گفتن بذارین براتون سوپ درست کنم.
نمیخواستم اضافه بر وظیفه اش بهش زحمت بدم. ولی چون درمانده بودم قبول کردم.
رفتم تو اتاقم دراز کشیدم و خوابم برد.
بیدار شدم دیدم گوشیمو زده به شارژ، سوپ درست کرده، کته با سینه مرغ هم درست کرده، میز رو آماده کرده.
خونه رو دسته گل کرده و رفته.
حتی یادداشت هم نذاشته بود. که چیزی بنویسه یا شماره کارتش رو بذاره.
بعدا تماس گرفتم و در حد توانم بخش کوچیکی از محبتش رو جبران کردم.
ولی واقعا یه لحظه فکر کردم خواب دیدم که این آقا کارگر بوده و درواقع همسرم اومده و چون تب داشتم متوجه نشدم.
monalisa
Join →
@Gilin_Gilin