من همهی تلاشمو کردم که تو به فکر رفتن نیفتی. ولی میدونی، انگار تموم تلاشای من بیفایده بود و تصمیم تو واسه رفتن واقعا جدی بود، اونقدر جدی که هیچوقت حاضر نشدی به حرفام گوش کنی و بفهمی که من واقعا چی میگم. میدونی شبایی که دلتنگت میشم و نمیدونم واسه این جدایی یقه کیو بگیرم فقط یه سوال توی سرم جولان میده، چی شد که رفتی؟ چی شد که فکر کردی بدون من حالت خوبه؟ چی شد که فکر میکردی به غیر من کسیام پیدا میشه که دوستت داشته باشه و تورو بیشتر از جونش بخواد؟ کی حاضر میشه چهار صبح وقتی که از خستگی داره میمیره پای درد و دلات بشینه، یا کی مثل من توی سرمای بهمن دستاتو میگیره و خیابونا رو باهات بالا و پایین میکنه؟ تو خیلی دیونهای. اونقدر دیوونه که بدون اینکه به ته قصهمون فکر کنی گذاشتی و رفتی. تو رفتی ولی یادت باشه یه روزیم میرسه که توی فکر باختن من خودت میبازی.