سلام امیرم ۲۳ سالمه
خاطره من واسه ۵ سالگیه
من ۵ سالم بود که داییم ازدواج کرد.
اون زمان که دایی من تازه ازدواج کرده بود ما همه شب اول رفتیم خونه اونا.
همه بعد شام گرفتیم خوابیدیم ، ولی من خوابم نبرد🙂
من پاشدم رفتم پیش داییم .
دایی بنده و زن دایی عزیز رو کار بودن ، من یکدفعه برگشتم گفتم: میشه کنار شما بخوابم.
دایی من هم با ترس و وحشت برگشت به من گفت : رو تخت جا نیست ، می بینی که منم رو زن داییت خوابیدم.
منم باور کردم رفتم بیرون 😐
Admin jan:
حضرت عباسی باورم نمیشه
یعنی امکان نداره
شوخی میکنی
چیمیگیی؟
بعد از دوسال بالاخره یه زندایی رو دایی گایید
@ETERAFUCK