واقعا زندگی جالبه. روزای اول دانشگاه با یه دختر ایتالیایی دوست شدم و چیز زیادی از خودش نمیگفت ولی خیلی خوشحال بود که اومده بود اینجا و اصلا نمیخواست برگرده. یه روز بحث کشیده شد به آرزوها و من گفتم تو یه جهان موازی من یه دختر ایتالیاییم که تو یه شهر کوچیک ساحلی با وسپا میچرخم و عاشق یه پسر محلی میشم و یواشکی شبا میریم دریا و تو تابستون میرفتم کمک و از تاکستانها انگور میچیدم.
دختره گفت جدی زندگی من تو شهرمون آرزوت بوده؟ عجییه چون اون زندگی خیلی افتضاحه و من تعطیلات هم نمیخوام برگردم اونجا.
رویای یکی، کابوس یه نفر دیگهس...
@doneshjoo