Forward from: بنر🔆💜
[{𝑷𝒂𝒓𝒂𝒏𝒅••🐙}]
#part1
دخترک نابینای گل فروش مثل #همیشه در حال اب دادن به گل های تازه چیده شدش بود و برادر کوچکترش در حال بازیگوشی.♨️🔥
شش ماه هر روز صبح زود قبل از رفتن به شرکت کارم شده اومدن به این پارک و نگاه کردن به دختر #نابینایی که به طور حیرتانگیزی زیباست و چشمهای به رنگ دریاش من رو مجذوب خودش کرده بود.
کنار دکه #قدیمی پدر بزرگش بساط گل #فروشیش رو راه مینداخت و به زیبایی گل هارو برای مشتری ها اماده میکرد و با لذت بینشون نفس عمیق میکشید.🤤🌸🌙
نمیدید ولی با لبخندی که #زیباییش رو دوچندان میکرد جواب مشتریهاش رو میداد و با لحن #شیرینی راجب معنی هر گلی که انتخاب میکردی برات حرف میزد و دلبری میکرد.💢
مثل هر روز پدر بزرگش راس تایم همیشگی از دکه کوچیکش خارج میشه، از جام بلند میشم و قدم زنان به سمتش میرم، بوی #گلهای رزش تو هوا پیچیده بود و عجیب حالم رو دگرگون میکرد.🤤
انگار به اومدنم عادت کرده بود که مثل همیشه صبح بخیری با لبخند تحویلم میده و یک #شاخهگلرزقرمز رو از میون همنوع های خودش بیرون میکشه و بعد از کندن برگ های اضافش اون رو به دستم میده.
کیف پولم رو باز کردم تا پول رو حساب کنم که به سمت دیگه ای رفت و در همون حال گفت:
- نیازی نیست، امروز گل ها برای مشتری های همیشگی رایگانه 🐬💢
لبخندی کنج لبم جا خوش میکنه، سعی داشت از بین خرت و پرتهای اون گوشه چیزی رو پیدا کنه تمام حرکاتش #کودکانه و شیرین بود و انگار نابینا بودنش هیچ تاثیری روی روحیش نداشت. ❌‼️
تراول پنجاه تومنی که در اورده بودم رو به ارومی نزدیک به صندوق پول ها گذاشتم و بدون گفتن چیزی به سمت #ماشینم حرکت کردم و..
https://t.me/+Nz29LRxKcyo0ZmU0
https://t.me/+Nz29LRxKcyo0ZmU0
دخترک نابینایی که معشوقه پسری پولدار میشه ولی نمیدونه که... 🔞🐙👧🏻👅
#part1
دخترک نابینای گل فروش مثل #همیشه در حال اب دادن به گل های تازه چیده شدش بود و برادر کوچکترش در حال بازیگوشی.♨️🔥
شش ماه هر روز صبح زود قبل از رفتن به شرکت کارم شده اومدن به این پارک و نگاه کردن به دختر #نابینایی که به طور حیرتانگیزی زیباست و چشمهای به رنگ دریاش من رو مجذوب خودش کرده بود.
کنار دکه #قدیمی پدر بزرگش بساط گل #فروشیش رو راه مینداخت و به زیبایی گل هارو برای مشتری ها اماده میکرد و با لذت بینشون نفس عمیق میکشید.🤤🌸🌙
نمیدید ولی با لبخندی که #زیباییش رو دوچندان میکرد جواب مشتریهاش رو میداد و با لحن #شیرینی راجب معنی هر گلی که انتخاب میکردی برات حرف میزد و دلبری میکرد.💢
مثل هر روز پدر بزرگش راس تایم همیشگی از دکه کوچیکش خارج میشه، از جام بلند میشم و قدم زنان به سمتش میرم، بوی #گلهای رزش تو هوا پیچیده بود و عجیب حالم رو دگرگون میکرد.🤤
انگار به اومدنم عادت کرده بود که مثل همیشه صبح بخیری با لبخند تحویلم میده و یک #شاخهگلرزقرمز رو از میون همنوع های خودش بیرون میکشه و بعد از کندن برگ های اضافش اون رو به دستم میده.
کیف پولم رو باز کردم تا پول رو حساب کنم که به سمت دیگه ای رفت و در همون حال گفت:
- نیازی نیست، امروز گل ها برای مشتری های همیشگی رایگانه 🐬💢
لبخندی کنج لبم جا خوش میکنه، سعی داشت از بین خرت و پرتهای اون گوشه چیزی رو پیدا کنه تمام حرکاتش #کودکانه و شیرین بود و انگار نابینا بودنش هیچ تاثیری روی روحیش نداشت. ❌‼️
تراول پنجاه تومنی که در اورده بودم رو به ارومی نزدیک به صندوق پول ها گذاشتم و بدون گفتن چیزی به سمت #ماشینم حرکت کردم و..
https://t.me/+Nz29LRxKcyo0ZmU0
https://t.me/+Nz29LRxKcyo0ZmU0
دخترک نابینایی که معشوقه پسری پولدار میشه ولی نمیدونه که... 🔞🐙👧🏻👅