هرچی جز این.


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


«سرگشته‌ی پابرجا»
یواش: کپی کار زشتیه.

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter




بیام برت شکوه کنم ز حال بد و بعد بریم پپرونی. تالیانا.

@Blue_Alma


سلام. من آماده‌ی رمضان نیستم.


«حس می‌کنم به چیزایی نیاز داری که از خودت بیاردت بیرون.»


It's like I've been stuck in a non-stop panic for the past few weeks.


Forward from: کافه تیه
سلام وداع
عرب گاهی هنگام وداع «سلام» می‌گوید. وقتی آرام‌آرام بین او و مصاحب‌ش فاصله می‌افتد، «سلام» می‌دهد. یحتمل وقتی «سلام» می‌شنوی، باید ریزه‌کاری‌های زبان و فحوای کلام را بدانی تا بفهمی که «سلام» کی برای ورود است و کی برای وداع. و برای ما، آه از سلامِ وداع.

به رسمِ سال‌های نوجوانی، دمِ ورودِ رمضان، به‌جای خواندنِ «قدأقبل إلیکم شهرالله»، سراغ دعای وداع می‌روم و فراز‌به‌فراز سلام‌های وداع را می‌خوانم و در ذهن‌م تصور می‌کنم آن لحظه‌ای را که رمضان آمده و اندکی مانده و حالا دارد خرامان فاصله می‌گیرد و من اول به‌زمزمه اما بعد‌تر به تضرع می‌گویم: «سلام».

‏«سلام بر تو ای ماهی که آرزوها در آن نزدیک شد ... سلام بر تو ای هم‌نشینی که وقتی بودی شأن‌ت جلیل بود و وقتی نیستی، فراق‌ت جان‌فرساست. سلام بر تو امیدی که فراقِ تو بسی دل‌گیرست. ... سلام بر تو ای هم‌نشینی که با تو دل‌مان رقیق و گناهان‌مان کم شد ... سلام بر تو که با برکت‌ها میهمانِ ما شدی ... سلام بر تو که هنوز نیامده بودی که تو را طلب می‌کردیم و هنوز نرفته‌ای که دل‌مان به حزن افتاده. ... سلام بر تو که دی‌روز حریصِ ماندن‌ت بودیم و فردا شوق تو در دل‌ ما شعله می‌زند.»

نسبت من و رمضان چیست؟ زمانه زمانه‌ای‌ست که آسمان دیگر در اُفقِ دید نیست و جهان را منِ خودبنیاد بنا کرده. در این زمانه، نسبت من و این جهانِ نوستالژیک چنان است که انگار سابقاً در باغِ دل‌گشایی ساکن بوده‌ام اما حالا دیواری بس‌بلند بین من و آن فاصله انداخته و پاهای ناتوانِ من تاب جهیدن و پریدن از روی آن دیوار را ندارند.

حالا در این آرزو هستم که شاید روزگاری فرابرسد که باغ از لابه‌لای این دیوار عظیم و رسوخ‌ناپذیر نشت کند و بیرون بیاید و من را دربربگیرد. و اگر امیدی به شاخه‌های باغ باشد، قطعا (غیر از حسین) یکی از شاخه‌های امیدوارکننده از آنِ همین درختِ رمضان است. شاید رمضان از پسِ دیوار بربیاید.

برگردم به «سلام»؛ به سلامِ وداع. می‌گویند در آن روزِ پرحرارتِ صحرای غاضریه، هر سواری که برای آخرین‌بار پیش حسین می‌آمد، سلامِ وداع می‌گفت و حسین هم جواب می‌داد و می‌گفت: «برو که ما هم در پیِ تو می‌آییم.» آن روزْ روزِ سلامِ وداع بود. نقل است که وقتی همه رفته بودند، حسین برای آخرین‌بار به سوی خیمه‌ها آمد و گفت: «علیکنّ منی السلام». و یحتمل جواب ما به حسین این است: «سلام بر تو امیدی که فراقِ تو بسی دل‌گیر است.»






چون امشب شب سعاد ماسی عزیزم بود.

@Blue_Alma


I really need to breathe somewhere a thousand KM away from here.


Alright, I fell apart.


Depression’s winning and if I cancel today’s plans, I’ll fall apart.


آلارم بذارید فردا ساعت یازده عاشق بشید.


به معنای واقعی کلمه نیاز به عیاشی دارم.


منظور سرما چیه؟


دوستان هم این رو یادآوری کردن:
«صد ملک دل به نیم‌نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند.»


یادم افتاد به این:
«مرا به نیم‌ نگه می‌توان تسلی کرد
هزار حیف که این شیوه را نمی‌دانی.»


«عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند.»


«آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی
کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد.»


«ساغر لطیف و دل‌کش و می‌افکنی به خاک
و اندیشه از بلای خماری نمی‌کنی.»

20 last posts shown.