خوابم راجب این بود ک رفته بودیم شمال کلا بعد ده روزی قرار بود خونه یکی بمونیم ک توی حیاطشون سه تا اتاق جدا بود
یکی ک انباری بود
رو به روش خودشون زندگی میکردن
سومی ک ته حیاط بود و همینطور شیب داشت حیاط پایین بود
ی دختره هجده ساله رو نگهمیداشتن ک هر روز کتکتش میزدن با ی لباس دوس سفید و موهای مشکی و کله ی خونی
یکی ک انباری بود
رو به روش خودشون زندگی میکردن
سومی ک ته حیاط بود و همینطور شیب داشت حیاط پایین بود
ی دختره هجده ساله رو نگهمیداشتن ک هر روز کتکتش میزدن با ی لباس دوس سفید و موهای مشکی و کله ی خونی