.
سناریوی چشمانت را
بارها می نویسم
نگاه میکنم به تو
تو را زنی میبینم
با بوسه های انتظار
گویی زاده ئ صبری،
وجولان میدهد
آفتاب با گرمای تنت
تو را باید ستایش کرد
زنی با چشمانی فیروزه ای
که میان چرخش آسمان
ماه را تداعی میکند
تو زن هستی
با دلبری حوا
و به نازکی حریر شبتاب
زنی که گاهی دلش را
در انتظار جا مینهد
و موجز می شود
میان دستان تنهایی یک مرد
تو زن هستی
و در تردید واژه های خشک مذهب
تو را می سوزانند
ونهال عشقت را
در دانه های کال یک میوه
می خشکانند
تو زیبایی
به لطافت حوریان بهشتی
که مرد را
به رسوایی میکشاند ،
روحت را به هزاران
ناسزا زخم می دهند
وتنت را
به همخوابی جسمشان
آسوده می کنند
تورا زن می نامند
زنی که دنیا را با چشمانش
فتح میکند
و جنگ میشود
بی حضور ناله هایش
تن عریانت را
همان برگه های تاریخ
هزاران هزار سال به اسارت داد
حراجشان کرد
و در کوره های هیتلر سوزاند
با مغول بی آبرو شد
و با پهلوی
آرام گرفت
و باز هم ایستاد
به صلابت همدلی کوروش
زن جان گرفت
و...
امروز
میان تب تند انقلاب نفسگیر
راهی خانه شد
بست نشست
و سودای حیات در او مرد
زن هنوز هم زن است
#مریم_پورقلی
@maryampurgholi
@Ayene_eshgh
سناریوی چشمانت را
بارها می نویسم
نگاه میکنم به تو
تو را زنی میبینم
با بوسه های انتظار
گویی زاده ئ صبری،
وجولان میدهد
آفتاب با گرمای تنت
تو را باید ستایش کرد
زنی با چشمانی فیروزه ای
که میان چرخش آسمان
ماه را تداعی میکند
تو زن هستی
با دلبری حوا
و به نازکی حریر شبتاب
زنی که گاهی دلش را
در انتظار جا مینهد
و موجز می شود
میان دستان تنهایی یک مرد
تو زن هستی
و در تردید واژه های خشک مذهب
تو را می سوزانند
ونهال عشقت را
در دانه های کال یک میوه
می خشکانند
تو زیبایی
به لطافت حوریان بهشتی
که مرد را
به رسوایی میکشاند ،
روحت را به هزاران
ناسزا زخم می دهند
وتنت را
به همخوابی جسمشان
آسوده می کنند
تورا زن می نامند
زنی که دنیا را با چشمانش
فتح میکند
و جنگ میشود
بی حضور ناله هایش
تن عریانت را
همان برگه های تاریخ
هزاران هزار سال به اسارت داد
حراجشان کرد
و در کوره های هیتلر سوزاند
با مغول بی آبرو شد
و با پهلوی
آرام گرفت
و باز هم ایستاد
به صلابت همدلی کوروش
زن جان گرفت
و...
امروز
میان تب تند انقلاب نفسگیر
راهی خانه شد
بست نشست
و سودای حیات در او مرد
زن هنوز هم زن است
#مریم_پورقلی
@maryampurgholi
@Ayene_eshgh