دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Edutainment


من طبعا به مخاطبان معینی می اندیشم. به کسانی که در جستجو هستند، بی آنکه یقین داشته باشند آنچه را که می جویند یافته اند... پل والری

ارتباط با من:
@amoradym

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Edutainment
Statistics
Posts filter


💥پاسخ دوستانه به یک نقد مشفقانه
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅جناب دکتر مرادی دانش آموخته علوم سیاسی که هم نام بنده نیز می باشد نقدی بر آخرین پست بنده(
سالروز کودتای سوم اسفند و بحث داغ رضاشاه!) مرقوم فرموده بودند.
ضمن تشکر از ایشان، ابتدا نقد ایشان را می آورم سپس پاسخ خودم را به نقد ایشان بصورت صوتی در زیر می آورم امیدوارم این تعاطی افکار و تضارب آرا باعث تعمیق دانش و آگاهی نسل جوان نسبت به تاریخ ایران گردد.
دوستان پس از خواندن نقد ایشان می توانند پاسخ بنده را گوش کنند.
لینک کانال دکتر مرادی
اینجا


کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹⁉️
📝علی مرادی

اقای مراغه ای در مقاله ای  بمناسبت ۳ اسفند مصادف با کودتای ۱۲۹۹، بر علیه کابینه رئیس الوزرای بی کفایت  ایران سپهدار اعظم فتح‌الله اکبر و نه دودمان قاجار، و الیگارشی زمینداران و مقامات دیوانسالاری که حکومت را در دست داشتند، در حالیکه  ایران‌ در حال تجزیه و پر از فساد و فقر و فلاکت و بیماری بود.
در خوزستان شیخ خزعل در کردستان و ارومیه سیمیتقو و در آذربایجان  شیخ محمد خیابانی ، در خراسان محمد تقی خان پسیان و در گیلان  میرزا کوچیک خان و در سیستان دوست محمد خان به عنوان حاکمان محلی، علم خودمختاری و تجزیه را برافراشته بودند، و یکپارچگی و وحدت ملی ایران در خطر بود.

عده زیادی از اندیشمندان و تاریخ نگاران چنین اقدامی را کودتا ارزیابی نمی‌کنند چون کودتا بر علیه نظام سیاسی و شخص اول مملکت انجام می‌گردد، در حالی که در سوم اسفند ۱۲۹۹ سلسله قاجار تغییر نکرد و احمد شاه هم در مقام خود باقی ماند.

نویسنده مقاله  به این مناسبت به  نقد عملکرد رضا شاه پرداخته، نکات قابل توجه تاریخی را مطرح کرده است.
اما ایرادات و انتقادات جدی به استدلال‌های مقاله و نگرش نویسنده وارد است که می‌تواند به روشن‌تر شدن بحث کمک کند:

1. عدم توازن در بررسی نقاط قوت و ضعف: مقاله به طور عمده بر روی نقاط ضعف رضا شاه تمرکز دارد و در عین حال، نقاط قوت او را به صورت سطحی و مختصر بیان می‌کند. برای یک تحلیل جامع، باید هر دو جنبه به طور متوازن مورد بررسی قرار گیرد.

2. عدم بررسی زمینه‌های تاریخی و اجتماعی:
مقاله به شرایط اجتماعی و سیاسی ایران در زمان رضا شاه اشاره‌ای نمی‌کند. برای درک بهتر عملکرد او، باید به زمینه‌هایی که او در آن فعالیت می‌کرد، توجه شود. شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن زمان می‌تواند تأثیر زیادی بر تصمیمات و سیاست‌های او داشته باشد.

3. تعمیم‌گرایی در ارزیابی‌ها:
نویسنده به طور کلی از اصطلاحاتی مانند "دیکتاتور" و "راهزن" استفاده می‌کند بدون اینکه به جزئیات و زمینه‌های خاص هر یک بپردازد. این نوع تعمیم‌گرایی که دلالت بر سوگیری نویسنده دارد،  می‌تواند منجر به سوءتفاهم در ارزیابی عملکرد او شود.

4. عدم شفافیت در برآیند نهایی:
  مقاله به وضوح برآیند نهایی عملکرد رضا شاه را مشخص نمی‌کند. آیا توسعه‌های اقتصادی و اجتماعی او ارزشمند بودند یا خیر؟ این سوال نیاز به پاسخ دقیق‌تری دارد.

5. تحلیل‌های سطحی: برخی از ادعاها مانند "او بزرگترین راهزن بود" نیاز به شواهد و مستندات بیشتری دارند تا بتوانند به عنوان یک استدلال قوی مطرح شوند. این نوع تحلیل‌ها ممکن است احساساتی باشند و نه منطقی.

6. چشم‌انداز آینده: مقاله بیشتر بر روی گذشته تمرکز دارد و کمتر به تأثیرات بلندمدت سیاست‌های رضا شاه بر آینده ایران می‌پردازد. بررسی اینکه چگونه سیاست‌های او بر تحولات بعدی کشور تأثیر گذاشتند، می‌تواند به غنای بحث کمک کند.

7. نبود دیدگاه‌های مختلف: مقاله بیشتر از یک زاویه خاص به موضوع نگاه می‌کند و دیدگاه‌های متفاوت را نادیده می‌گیرد. برای یک بحث جامع، لازم است نظرات مختلف درباره رضا شاه و تأثیرات او بر جامعه ایران نیز مورد بررسی قرار گیرد.

در نهایت، برای رسیدن به یک نتیجه‌گیری منطقی و مستند درباره رضا شاه، لازم است که همه جوانب موضوع مورد بررسی قرار گیرد و از تعمیم‌های غیرمنصفانه پرهیز شود.


⏹️لینک کانال تلگرامی من: @Ali_Moradi_maragheie

◀️پاسخ صوتی من به نقدهای منتقد محترم:

1.5k 0 56 53 44

💥سالروز کودتای سوم اسفند و بحث داغ رضاشاه!
✍️
علی مرادی مراغه ای

♦️در زمان کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ش رضاخان ناشناخته بود، مردم تهران از همدیگر میپرسیدند این رضاخان کیست که کودتا کرده؟!
اما امروزه، کمتر موضوعی به اندازه رضاشاه مجادله برانگیز شده. سرسخت ترین دوستداران او در مقابل سرسخت ترین دشمنان او قرار دارند.
زمانیکه دوستی با انگلستان نشانه فخر و قدرت بود رضاخان در حضور یحیی دولت آبادی و مصدق گفته بود «مرا انگلیسی‌ها روی کار آوردند...».
اما امروزه که عیب هست، دوستدارانش میکوشند نقش انگلستان در بر کشیدن او را انکار کنند!
اما به نظر من، در تبدیل رضاخان به رضاشاه، نقش عوامل داخلی بیشتر از انگلستان دخیل بوده.
انگلیس بدلایل به او کمک کرد و تا زمانیکه او انگشت در سوراخ نفت نکرده بود تقویتش کردند، بعدا هم در حمله آلمان به روسیه و لزوم کمک رسانی به روسیه، او به اشتباه چشم به پیروزی آلمان دوخته بود و متفقین او را کنار گذاشتند.
در آن زمان، دیکتاتوری نیز به اندازه امروز مذموم و پلید نبود پس از کودتا، سیدضیا از احمدشاه میخواهد به او لقب دیکتاتور بدهد!

♦️ایران کشوری است که پتانسیل تبدیل شدن به یکی از ثروتمندترین و قدرتمندترین کشورهای جهان را دارد، اما کمتر دوره ای بوده که آب خوش از گلوی مردمش پایین رفته و فارغ از شر و شور فقر و دیکتاتوری بوده!
در تاریخ ایران بدنبال دوره ایده آل گشتن، عبث است، غالبا بین بد و بدتر بوده و نیازی نیست شما مورخ باشید، کافیست مردم احساسی، متملق و کمتر عقلانی ایران را در نظر بگیرید با جامعه ای فاقد نهادهای مدنی و مکانیسمهای کنترل قدرت که حاکم را پاسخگو کند.
پس در چنین جامعه ای به مرور زمان، حتی بهترین حاکم به بدترین فرعون بدل خواهد شد.
در چنین جامعه ای بدون نهادهای مدنی و مکانیسمهای متعادل کننده و کنترلی، حتی نابغه ای چون نادرشاه، کم کم از قدرت دیوانه شده و توسط افرادش سلاخی!


♦️اما برگردم به بحث داغ رضاشاه.
یکی از بزرگترین ضعفها در سخنان مناظره کنندگانِ عملکردهای رضاشاه اینست که «وحدت موضوع» ندارند یعنی:
هنگامیکه طرفدارانش از ساخت راه آهن میگویند، مخالفینش از دیکتاتوریش میگویند...
هنگامیکه طرفدارانش از تشکیل ارتش مدرن او میگویند، مخالفینش آن ارتش را سرکوبگر مردم ایران میدانند نه مقابله کننده با بیگانگان...چرا که قشون عباس میرزا سی سال در مقابل روسیه مقاومت کرد سپس تن به ترکمنچای داد، اما قشون مدرن رضاشاه که ۴۰ درصد بودجه کشور را می بلعید ۴۰ ساعت نتوانست مقاومت کند و بالاتر از همه، این قشون پدر خود مردم ایران را درمی آورد ...؟!
هنگامیکه طرفدارانش می گویند رضاشاه، دست دینداران را از عرصه سیاست کوتاه کرد، مدارس و دانشگاه ساخت، راهها را از دزدان و راهزنان امن کرد... اینها را درست می گویند، اما نمی گویند که او تمامی راهزنان سر گردنه ها را از بین برد اما خود بزرگترین راهزن و غاصب املاک مردم شد!.
طرفدارانش می گویند او ایران را مدرن کرد، میگویند در آن زمان، مگر چند کشور در جهان، دمکراتیک بود؟ مگر مردم ایران در جهل غوطه ور نبودند و در مقابل هر نوآوری، حتی آب لوله کشی مقاومت نمیکردند، مگر برای دمکراسی آمادگی داشتند...؟
آری، اینها درست اند، اما آیا حکومت رضاشاه مردم را کم کم بسوی دمکراسی و آشنایی با حقوقشان سوق میداد یا برعکس، بسوی حقارت، تدنی، کیش شخصیت، دیکتاتوری و خفقان بیشتر...؟!
آیا به میزانی که از عمر رضاشاه میگذشت، مردم از دستاوردهای مشروطه دور نشدند؟!
آیا قوه قضائیه، مجریه از استقلال تهی نگشتند؟
آیا مجلس که مهمترین دستاورد مشروطه بود به طویله بدل نگشت؟!
او بانک ملی که آرزوی مشروطه خواهان بود احداث کرد، اما بیشترین سرمایه بانگ، دارایی خود او بود و بقول سلیمان بهبودی، همیشه میگفت بانک من!
هنگام تبعید، سه میلیون پوند و ۱٫۵ میلیون هکتار زمین داشت!
او اولین بار رادیو را آورد، اما تمامی برنامه هایش تملق به او بود!
او فرهنگستان آورد، اما بزرگترین رسالتش نابودی زبانهای اقوام ایرانی بود!
او انجمن آثار ملی را جهت بازسازی و مرمت آثار تاریخی تاسیس کرد اما بسیاری از آثار تاریخی قاجاریه توسط او نابود شدند!

♦️مدافعانش او را «دیکتاتور منور» و «پدر ایران نوین» میدانند اما آن پدر نوین، مطبوعات را که رکن چهارم مشروطه بود تعطیل کرد، قلمها را شکست، با مشت، دندان روزنامه نگار را خُرد کرد و مامورانش، روزنامه نگار را به دیوانه خانه فرستادند! (نمونه اش یحیی سمیعیان).
این فهرست طولانی است...

✅هیچکس مانند استالین، روسیه را مدرن نکرد، چهره روسیه قبل از او و پس از او به لحاظ صنعتی، شگفت انگیز است. اما او یکی از پلیدترین دیکتاتورهای تاریخ است!
به نظر من، دیکتاتور جماعت حتی اگر تخم طلا هم بگذرد باز در بلند مدت و بخاطر سعی در نابالغ نگه داشتن انسانها، ضررش بیشتر از خیرش می باشد...

⏹️لینک کانال تلگرامی:
@Ali_Moradi_maragheie

12.5k 1 431 362 246

💥کتاب مادرم (آنامین کتابی)
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅امروز ۲۰ فوریه برابر با ۲ اسفند روز جهانی زبان مادری نامیده شده از طرف یونسکو.
برای این روز، هیچ نوشته ای بهتر از این ندیدم که به شرحی مختصر بر «کتاب مادرم» نوشته فاخر و سمبلیک جلیل محمدقلی‌زاده پرداخته، شرحی در حد این صفحه بر آن بنویسم.
جلیل محمدقلی‌زاده بارها در کاریکاتورهای مجله ملانصرالدین در ستایش و دفاع از زبان مادری پرداخته است مانند
این کاریکاتور. اما «کتاب مادرم» که احتمالا در ۱۹۱۹م یعنی اندکی قبل از سرازیر شدن ارتش سرخ به آذربایجان نوشته شده از همه آثار مربوط به زبان مادری، مهمتر است.
کتابی سمبلیک و تراژیک که به از دست رفتن و بیگانگی با زبان مادری می پردازد، کتابی بغایت مهم، جذاب، کمیک و در عین حال تراژیک و دردناک.
کسانی که در هر کجای جهان دغدغه زبان مادری دارند اگر این کتاب را می شناختند آنرا جزو کتابهای بالینی خود قرار می دادند. تنها کافی است نام کشورها را عوض بکنند...!

♦️در این اثر یعنی «کتاب مادرم» مادری بنام زهرا دارای سه پسر و یک دختر است سه پسرش تحصیلکرده سه کشور مختلف هستند که اینک با مادر خود بیگانه شده و دیگر نمی توانند با او ارتباط برقرار کنند!
پسر اولش، رستم بی است: تحصیلکرده روسیه، طرز رفتار روسی، لباس روسی پوشیده و شیفته روسیه و مشغول نوشتن واژه نامه روسی و نشسته بر صندلی.

پسر دومش، میرزا محمدعلی است: شیفته ایران با لباس ایرانی، کلاه و همیشه تسبیح بدست، تحصیلکرده نجف و سوادش مثلا دعاهای مربوط به خسوف و کسوف و چهار زانو نشسته بر روی تشکچه...!

پسر سوم صمد واحد است: تحصیلکرده استانبول با لباس و شیفته فرهنگ عثمانی، شاعر و مشغول قافیه و عروض و فاعلاتن فعلات فاعلن...!

و یک خواهری زیبا بنام گلبهار دارند که چشم چراغ مادر است.

♦️در این اثر، به میزانی که رفتارهای سه پسر کمیک است احوال مادر تراژیک است.
مادر سرگردان در میان سه پسرش بوده که هر کدام ساز خود را می زنند.
مادر و پسرانش دیگر زبان همدیگر را نمی دانند. سه برادر نه تنها با مادر بلکه نسبت به همدیگر نیز بیگانه شده و مدام درگیری و پرخاش و به تمسخر همدیگر می پردازند.
وقتی مادر میخواهد دخترش را شوهر دهد هر کدام از برادرانش تلاش می کنند خواهرشان با تبعه کشوری ازدواج کنند که خودش شبیه و تحصیلکرده آن کشورند!
یک چوپانی بنام قنبر که ماست و پنیر آورده و مادر تنها زبان آن چوپان را می فهمد چون از گذشته و سنت می آید!

♦️آن چسبی که باید کل این آدمها را به همدیگر پیوند دهد همان «کتاب مادر» یعنی تمثیلی از زبان مادری است که یادگار خانوادگی و بازمانده از دوران پدر مرحومشان است.
مادر مدام این کتاب عزیز یعنی زبان مادری را در دست دارد چون ریشه مشترک پسرانش بوده و پدرشان در آن کتاب، تاریخ تولد فرزندان را نوشته یعنی آن عنصر ریشه ای و مرکزی که می تواند خانواده و پسران را دوباره به همدیگر جوش دهد و از جدایی اعضای خانواده ممانعت کند. پس، مادر مدام آنرا در دست گرفته پیش هر کدام از پسرانش می برد و التماس می کند که آنرا بخوانند چون معتقد است آن کتاب آنها را باهم آشتی خواهد کرد و باعث خواهد شد زبان همدیگر را بفهمند.
اما پسران آنرا دور می اندازند چون هر کدام، کتابهای خاص خودشان را دارند و مشغول خواندن آنها هستند!

♦️پسران کتاب مادر را نمی خوانند هر کدام کتابهای خود را می خوانند و اختلاف بالا می گیرد، باهم درگیر شده و با قهر خانه را ترک می کنند.
مادر دست به دامن آنها شده تا نگذارد خانه را ترک کنند اما موفق نمی گردد!
در اواخر نمایشنامه، پسران خانه را ترک کرده حمالانی می فرستند تا کتابهایشان را به آنها برسانند. مادر تنها مانده و از پا افتاده در حالیکه کتاب خودش را بر سینه فشرده در حال احتضار است!
تنها دخترش گلبهار و آن چوپان(قنبر) در کنارش مانده که از چوپانی و از گوسفندان گفته بر نی اش می دمد تا بلکه حال مادر مریض خوب شود...

♦️مادر می میرد اما قبل از مرگ، آن کتاب را به دخترش گلبهار داده وصیت میکند که آنرا بر برادرانش بخواند تا دیگر باهم دعوا نکنند.
برادران هر کدام حمالانی فرستاده اند تا کتابهایشان را ببرند اما گلبهار حمالان را دست خالی بیرون کرده کتابهای هر سه برادر را پاره و به آتش می سپارد.
هنگامیکه برادران خودشان برای بردن کتابهایشان برمیگردند، گلبهار صفحاتی از کتاب مادر را برایشان می خواند:
این صفحات مربوط به روزهای تولد آنها بوده که پدرشان قبل از مرگ آنها را نوشته است...

◀️لینک فیلم نمایشنامه«کتاب مادرم» به زبان ترکی را
اینجا می گذارم، توصیه می کنم کسانی که در اقصی نقاط عالم دغدغه زبان مادری دارند این شاهکار را ببینند.
این نمایشنامه در محکومیتِ مخصوصا تحصیلکردگانی است که ادعای روشنفکری و دمکراسی دارند اما اساسی ترین حق یک انسان را نادیده می گیرند:
حق زبان مادری...

⏹️لینک کانال تلگرامی:
@Ali_Moradi_maragheie

11.4k 1 223 535 184

💥قانون! قانون!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅امروز اول اسفند برابر با انتشار اولین شماره روزنامه قانون توسط ملکم خان در ۱۲۶۸ ه.ش.
اسم روزنامه را قانون گذاشته و در اولین شماره در ۱۳۵ سال پیش، چنین نوشته:
«ایران مملو است از نعمات خداداد.
چیزی که همه این نعمات را باطل گذاشته نبودن قانون است.
هيچكس در ایران مالک هیچ چیز نیست زیرا که قانون نیست.
حاكم تعیین می کنیم بدون قانون.
سرتیپ معزول می کنیم بدون قانون.
حقوق دولت را میفروشیم بدون قانون، بندگان خدا را حبس می کنیم بدون قانون، خزانه می بخشیم بدون قانون.
شکم پاره می کنیم بدون قانون»

♦️اکنون هم «ایران مملو است از نعمات خداداد»!
۱۵ سال بعد مشروطه آمد، مردم به ستوه آمده از پاتریمونیالیزم داخلی و سیطره روس و انگلیس، چنان شیفته قانون بودند که انگار کلیدی بوده که تمام قفلهای بدبختی شان را باز خواهد کرد!
شیخ جمال واعظ بالای منبر می گفت:
«ايها الناس، هیچ مملكت شما را آباد نمی كند مگر متابعت قانون، مگر احترام قانون، مگر اجراى قانون...
دين يعنى قانون.
مذهب يعنى قانون.
قرآن يعنى قانون خدايى.
آقاجانم!
قانون. قانون...»

⏹️لینک کانال تلگرامی:
@Ali_Moradi_maragheie

6.2k 0 106 129 113

💥پزشک احمدی: «رفته بودم برای پابوس آقا امام حسین»!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅امروز ۳۰ بهمن مصادف است با رای دادگاه جنايی تهران مبنی بر اعدام «پزشك احمدی» و محکومیت «سرپاس مختاری» و دیگر دژخیمان دوره رضاشاه که در ۱۳۲۲ محاکمه شدند...
با سقوط رضاشاه، پزشک احمدی با ریش بلندی که گذاشته بود مخفیانه به عراق گریخت اما ایران دختر تیمورتاش که پدرش توسط پزشک احمدی کشته شده بود به عراق رفت و با تلاش او پزشک احمدی دستگیر و در قصرشیرین به مقامات ایران تحویل گردید.
هنگامیکه از او پرسیدند بخاطر چی به عراق و کربلا گریخته بودی؟ گفته بود:
«رفته بودم برای پابوس آقا امام حسین»!
البته دروغ می گفت مردک حتما رفته بود به زیارت همکاران قدیمی خود یعنی خولی، حرمله یا شمربن ذی‌الجوشن...!
قبل از این در مقاله ای به چگونگی دستگیری و اعدام پزشک احمدی پرداخته ام
اینجا.

♦️در زیر این نوشته، سندی از آرشیو کتابخانه ملی می آورم که پس از محکوم شدن پزشک احمدی، از طرف زن و فرزندان پزشک احمدی خطاب به نخست وزیر نوشته شده و این سند توسط زن و ۵ تن از فرزندان صغیر پزشک احمدی انگشت و امضا شده است.
خانواده پزشک احمدی و مخصوصا فاطمه خانم همسر او، در جریان محاکمه و محکوم شدن پزشک احمدی، چندین نامه استرحام آمیز به مقامات از جمله محمدرضاشاه، نخست وزیر و مقامات قضایی جهت استخلاص شوهرش نوشته که البته همگی بی فایده بودند.

♦️در سند زیر که نامه پنج فرزند پزشک احمدی است چنین آمده:
«حضرت آقای نخست وزیر
با کمال احترام معروض میدارد ما پنج نفر اولاد صغیر پزشک احمدی که دارای ۷ الی ۱۴ سال سن ما میباشد با مادر پیر و علیل مان از آستان مبارک آنحضرت نخست وزیری استدعا میکنیم که محکومیت پدر پیر ما را از اعدام به حبس ابد تبدیل فرمایند که در زندان بمیرد با کبر سنی که دارد اگر پنجسال حبس هم محکوم میشد در زندان میمرد چه رسد که حبس ابد یابد. ما چهار نفر کنیز و یک غلام بچه آنحضرت هستیم و آستانه شما را میبوسیم توسط ما بیچارگان را از پیشگاه اعلیحضرت شاهنشاهی و علیاحضرت همایون ملکه فوزیه پهلوی بنمائید. حضرت وزیر بخداوند متعال پدر پیر ما بی گناه است و ما قابل ترحم هستیم:
اثر انگشت و امضا: فاطمه/ مریم/ فخری/ مهری/ محمد/ معصومه

♦️البته این نامه و نامه های دیگر نیز سودی نبخشیده و پزشک احمدی در میدان توپخانه به دار آویخته شد.
اینکه گفته اند حقیقت زیر ابر نمی ماند یا جنایتکاران سرانجام به سزایِ عمل خود می رسند متاسفانه کمتر صحت دارد این سخن شاید بیشتر برای تشفیِ آلام و مرهمِ زخمِ زخم دیدگان است، چون بیشتر مواقع، جنایتکاران اصلی قسر در میروند و بجای آنها، یک یا چند عدد حکیم باشی را دراز می کنند و بعد قضیه تمام میشود و پزشک احمدی نیز یکی از این حکیم باشی ها بود...!


⏹️لینک کانال تلگرامی من: @Ali_Moradi_maragheie
◀️سند زیر نامه استرحامی فرزندان پزشک احمدی به نخست وزیر وقت:

7.9k 0 147 229 112

💥به مناسبت سالروز اعدام پرنده خیس!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅اولین بار پس از فارغ التحصیلی در رشته کتابداری در ۱۳۷۲ش. در کتابخانه های قم مشغول کار شدم اگر چه هنوز وارد فلسفه و یا تاریخ نشده بودم اما عطشِ جستجوگری از دوران کودکی با من بود و خوانده بودم که خسرو گلسرخی متولد رشت بوده اما در پنج سالگی پس از مرگ پدرش، به همراه خانواده به قم نزد پدربزرگش(حاج شیخ محمد وحید) که از یاران میرزاکوچک خان بوده آمده و بزرگ شده قم بوده و سپس به تهران رفته و ازدواج با عاطفه گرگین و تولد پسرش دامون و اعدام در ۱۳۵۲ش..

♦️گفتم بروم خانه و محله گلسرخی را پیدا کنم و ببینم آیا خاطره ای از او دارند؟!
خیلی گشتم، عاقبت محل زندگی شان را پیدا کردم، چند تا پیرمرد و یک جوانی ۲۵ ساله(همسن خودم آن زمان) پیدا کردم که از دامون پسر دهساله گلسرخی می گفت که پس از اعدام پدرش، با مادرش به قم برگشته بودند.
می گفت که «در همین کوچه ما ساکن بودند و این پسرش که همسن ما بود مستقیم می رفت و می آمد و با هیچکدام از ما بچه ها صحبت نمی کرد، و وارد بازیهای کودکانه ما نمی شد...
پیرمردان محله، این پسر گلسرخی را نشان داده می گفتند این پسرِ همان شخصی بود که در تلویزیون دیدیم و اعدامش کردند و دیگر سکوت بود...»

♦️چون گلسرخی در دبیرستان حکیم نظامی قم درس خوانده بود با تلاش یکی از دوستان پژوهشگرم (آقای باقریان)، این دبیرستان را پیدا کرده و از مدارک و عکس گلسرخی کپی گرفته برای اولین بار در زیر این نوشته می آورم.
جالبه که نام کوچک گلسرخی در دبیرستان، ابوالحسن ذکر شده نه خسرو.

♦️گلسرخی ، زاده ۲ بهمن ۱۳۲۲ در رشت و اعدام شده در ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ در تهران بوده، شاعر، ژورنالیست و نویسنده مارکسیستی که در سال ۱۳۴۷ سردبیر بخش هنری روزنامه کیهان بود و در اوج اختناق رژیم که می رفت اندکی بعد، سیاست تک حزبی رستاخیز را اعلام کند، گلسرخی به همراه گروهی در ۱۳۵۱ش به اتهامی مسخره و کذایی یعنی طرح گروگان گیری ولیعهد ۱۳ ساله بازداشت شد، گروهی که فعالیت سیاسی خاصی نداشتند و هنوز هیچ اقدامی عملی از آنها سر نزده بود دستگیر و بشدت شکنجه شده که به گفته خودش، خون ادرار می کرده و سپس در دادگاهی آنهم نظامی! که به صورت زنده از تلویزیون پخش می شد محاکمه شدند!
این سناریوی ابلهانه را پرویز ثابتی نوشته بود با این هدف که خطر مخالفان را بزرگ جلوه داده و با تبلیغات خود علیه جنبش چریکی به یک موفقیت روانی دست یابد که چنین خطر بزرگی را کشف و خنثی کرده!.
اما گلسرخی از عقاید مارکسیستی و انقلابی خود شجاعانه دفاع کرده و به همراه دانشیان در سپیده‌دم ۲۹ بهمن‌ماه ۱۳۵۲ در میدان تیر چیتگر اعدام شد.
دفاع جانانه گلسرخی و اعدامش، او را به به یکی از مشهورترین اسطوره های سیاسی ایران بدل کرد.

♦️امروزه وقتی به دادگاه او و سخنانی که در دادگاه گفته نظری می افکنیم به حیرت می افتیم در عین شجاعت اخلاقی اما از این همه شور و غلیان و سوسیالیسم و پیوند آن با اسلام و شعار و...
اما او تنها ۳۰سال داشت و آن هم در زمانه ای می زیست که شور و هیجان انقلابی بر هر گونه عقلانیت و خرد انتقادی سیطره و هژمونی داشت و از طرفی، در سیستمی می زیست که هرگز یارای شنیدن سخنان مخالفان خود را نداشت و فقط در پی تواب سازی بود و اظهار ندامت تا ببخشد...
گلسرخی قبل از محاکمه کاملا ناشناخته بود اما بلافاصله به یکی از مشهورترین شخص دوران تبدیل شد، چون جامعه چنین می خواست!
شوربخت جامعه ای که به روشنگری نیاز داشت اما عاشق شهیدسازی و اسطوره سازی بود و شهید را بر روشنگر ترجیح می داد!

♦️در آن سالها و مخصوصا زمان انقلاب، مردم بارها و بارها فیلم محاکمه او را دیده اند، اما من به جمله ای از فیلم اشاره می کنم که از زبان گلسرخی گفته شد، جمله ای دردناک که هرگز در آن سال و سالهای بعد شنیده نشد! او می گوید:
«...چنانکه در کیفرخواست آمده به اتهام تشکیل یک گروه کمونیستی که حتی یک کتاب هم نخوانده است دستگیر می شوم...»
بلی، کمتر مارکسیست ایرانی پیدا می شود که در آن سالها، حتی یک کتاب از مارکس را خوانده باشند و سیستم حاکم نیز اجازه نمی داد، آن زمان ماده پنجمی در آیین دادرسی ارتش بود که مربوط به خواندن کتابهای مضره(!) بود و بین ۶ ماه تا ۳ سال زندان داشت.
پس در آن فضا، از یک شاعر جوانِ سی ساله که عدالت علی را با مارکس پیوند می داد نمی توان انتظار داشت که مانند یک فیلسوف سخن بگوید!

♦️او یک انقلابی پرشوری بود که تا مرگ رفت و توبه نکرد. در شعر «پرنده خیس» شاه را خطاب قرار داده بود که «پرندگان خیس» را اعدام میکرد:
می دانی
پرنده را بی دلیل اعدام می کنی
در ژرف تو
اینه ایست
که قفس ها را انعکاس می دهد...
پرندگان همه خیس اند
و گفتگویی از پریدن نیست
در سرزمین ما
پرندگان همه خیس اند...

⏹️لینک پیوستن به کانال:
@Ali_Moradi_maragheie
◀️مدارک گلسرخی در دوران دبیرستان.

12.2k 0 354 221 198

💥مهارت شوم ما ایرانیان در حمله به سفارتخانه ها
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅ما ایرانیان تبحر زیادی در حمله به سفارتخانه ها و کُشتن فرستادگان خارجی داریم!
و بزرگترین مصیبتها نیز پس از این حملات بر سرمان آمده...

♦️از کشتن نمایندگان چنگیزخان توسط حاکم ابله و دست نشانده سلطان محمد خوارزمشاه در اترار و سرانجام، هجوم وحشتناک مغولان به ایران و بر باد رفتن کشور بگیرید تا اشغال سفارت آمريکا در تهران و تبعات آن تا اکنون!
و البته در میان، حمله به سفارت روسیه و کشتن گریبایدوف و همراهان او به دلایلی بخیر گذشت! این حمله که با سخنان پرشور میرزا مسیح، هزاران نفر در تهران با تبر، قمه و خنجر به سفارت روسیه ریختند و گریبایدوف و ۳۸ تن روسی را سلاخی کردند میتوانست به جنگ سوم با روسها انجامیده و کل آذربایجان را از ایران جدا کند اما به عللی بخیر گذشت:
اول اینکه، در آن زمان چون روسیه در حال جنگ با عثمانی بوده. ژنرال پاسکویچ به نسلرود نوشته بود:
«بخاطر اين قتل مى ‏بايست به او(شاه ایران) اعلام جنگ داده میشد اما در شرايط كنونى كه جنگ با عثمانی جريان دارد امکانپذیر نيست».
دوم اینکه، درایت عباس میرزا و قائم مقام فراهانی با فرستادن خسرو میرزا(پسر عباس میرزا) برای پوزش خواهی به روسیه و تقدیم «الماس نادری» بغایت گرانبها را به عنوان هدیه به امپراطور نیکلای در پیشگیری از عکس العمل انتقامجویانه روسها موثر بود.
سوم اینکه، مردم پرشور ایران، گریبایدوف «پدر ادبیات متعهد» روسیه را کشته بودند که متهم به «دکابریست» بوده و دربار تزار، چشم دیدنش را نداشت!

♦️اما پرهزینه ترین اقدام از این نوع غلیان شور و احساسات و رادیکالیزم در ۲۵بهمن ۱۳۵۷ و سپس در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ در حمله به سفارت آمریکا بود و جالب اینجاست که این بار، حمله کنندگان به سفارت یک کشور بیگانه مانند حمله کنندگان دویست سال پیش به سفارت روسیه، بیسواد و چاروق پوشِ نبودند بلکه گلهای سرسبد جامعه بودند و تحصیلکردگان بهترین دانشگاهها! و علاوه بر لباسها، سلاحهایشان نیز مدرنتر شده بود بجا قمه و تبر، تفنگ داشتند!
اما پسِ ذهن و روحیه شان هیچ تفاوت و تغییری با ۱۵۰ سال پیش نکرده بود بر غلیان مذهبی ۲۰۰ سال پیش حمله کنندگان به سفارت روسیه، تنها چپگرایی افزوده شده بود!
این نشان میدهد که درآمدهای نفتی و مدرنیته آمرانه در این کشور، ساختمانها را عوض کرده بوده نه آدمها را...!

♦️در آن زمان، نه تنها گروههای چپی بلکه اکثریت ایران از اشغال سفارت آمریکای جهانخوار خوشحال بودند و مخصوصا گروههای چپی در نشریات خودشان، آنرا با آب و تاب می نوشتند! اما امروزه، پس از دیدن نتایج پر هزینه چنین اعمالی برای کشور، سعی در انکار نقش خود دارند!
وقتی در بار اول، چریکهای فدایی در ۲۵ بهمن۱۳۵۷ سفارت امريكا را اشغال کردند بخاطر مخالفت رهبری انقلاب، ابراهيم يزدی(وزير امور خارجه دولت موقت) با کمک سرهنگ توکلی(فرمانده ستاد عملیاتی ارتش) و ماشاءالله قصاب(مسئول كميته انقلاب) وارد عمل شده و تسخيركنندگان سفارت را از آنجا بيرون كردند. انگار حیف بود این عمل افتخارآمیز بنام گروههای کمونیستی در تاریخ ایران ثبت گردد! در نتیجه بعدا، دانشجویان مسلمان وارد عمل شده و کار ناقص آنها را تکمیل کردند و البته، این گروه بعدا به «مشروطه» خود رسیدند و از قِبَل بالا رفتن از آن دیوار لعنتی، وزیر، وکیل و نماینده مجلس شدند.!
اما در نهایت، فرجام هر دو گروه تقریبا به امپریالیزم سرمایه داری ختم شد:
آن گروه اول بصورت پناهندگی به جهان سرمایه داری!
و این گروه دوم (برخی فرزندانشان) در سایه ی پترودلارها به اصطلاح«فرنگی کار» شدند و در میان فقر و فلاکت میلیونها مردم ایران، عیش و نوش وطنی، کفافشان نداده راهی بلاد کفر شدند!

◀️فیلمی که در زیر آورده ام دو تکه است:
تکه اول، نفرت ایرانیان از روسیه و مربوط به حضور خسرو میرزا پسر عباس میرزا در دربار تزار جهت عذرخواهی از حمله ایرانیان به سفارت روسیه و قتل اعضای سفارت است.
تکه دوم، این بار مربوط است به نفرت ایرانیان از غرب و آمریکا. این تکه مربوط به به اشغال سفارت آمریکا توسط فداییان خلق در ۲۵ بهمن ۱۳۵۷بوده، سرهنگ نصرالله توکلی فرمانده ستاد عملیاتی ارتش به چریکهای فدایی و اشغالگران تحصیلکرده، توصیه میکند که شور و احساسات را رها کرده و به منافع ملی کشور فکر کنند!
دقت کنید که، سرهنگان به فرهنگان درس منطق، تعقل و پیروی از قوانین و معاهدات بین المللی می دهند!
البته همین گروه تحصیلکرده، بعدا شدیدترین حملات را به سرهنگ توکلی کرده و بارها در ارگان سازمانی خود، نشریه کار، نوشتند که «به اتهام توطئه و خیانت، سرهنگ توکلی باید دستگیر شود»!
و البته بعدا دستگیر هم شد...!
(بنگرید به: نشریه کار، ارگان سازمان چریکهای فدایی خلق، ۲۴ اسفند ۱۳۵۷. شماره دوم)

⏹️لینک کانال تلگرامی من:
@Ali_Moradi_maragheie

11.3k 0 320 173 143

💥در مورد حملات طرفداران پهلوی به چپ ها، چریکها و پنجاه هفتی ها...
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅فایل صوتی زیر مربوط است به پاسخ من به یکی از دوستان در مورد حملات طرفداران پهلوی به گروههایی که انقلاب کردند و دعوت از آنها برای توبه کردن...!

♦️به نظر من، امروزه طرفداران پهلوی مصداق بارز این سخن تالیران گشته اند که در زیر می آورم!
بعد از تبعید ناپلئون و بازگشت موقت سلطنت به فرانسه، اشراف فراری دوباره بازگشته و خواهان امتیازات قبل از انقلاب بودند، تالیران در مورد آنان گفته بود:
آنان نه تنها چیزی نیاموخته اند بلکه هم چیز را هم فراموش کرده اند!

♦️آنان با رادیکالیزم و افراط گرایی و نفی دیگران، همه را می زنند تا بلکه، قامت کوتاه آقای رضا پهلوی دیده نشود! و با این رویه ای که در پیش گرفته اند نه تنها مشکلی از ایران را حل نخواهند کرد بلکه با ایجاد اختلاف، خود مشکلی بزرگ در آینده خواهند شد!

♦️در خوانش و تحلیل صحیح تاریخ دوران پهلوی، آن احزاب و گروههای چپی و چریکی که در مقابل سیستم پهلوی قرار داشتند آنها را باید در مواجهه با آن سیستم و معطوف به آن سیستم و در شکم و ارتباط دیالکتیکی با آن سیستم و اتمسفرِ بسته، بررسی کرد نه اینکه، آن احزاب را جدا کرده و به امروز آورد و در خلا و با معیارهای امروزی بررسی و به قضاوت نشست و طلب توبه کرد!
چنین قضاوتی بشدت غیرعلمی و انحرافی است...

8.9k 0 293 635 240

💥ایران کوچک و ضعیف!
✍️
علی مرادی مراغه ای

♦️در کل دوران قاجار، سياست روس و انگلیس نگهداشتن ایران ضعیف و کوچک بوده.
انقلاب مشروطیت دو هدف داشت:
نفی استبداد داخلی و نفی تسلط دو کشور بیگانه.
حتی در گرماگرم مشروطه، دو کشور استعماری با قراداد ۱۹۰۷ ایران را بین خود تقسیم کردند.

♦️اما پس از انقلاب اکتبر روسیه، سياست هر دو کشور در قبال ایران تغییر کرد:
شوروی در پی صدور انقلاب و انگلستان در پی ایجاد دیکتاتور مرکزی قوی برای قلع و قمع کمونیستها و ممانعت از صدور انقلاب توسط شوروی برآمد یعنی ظهور رضاخان و سپس رضاشاه...

♦️کاریکاتور بالا مربوط به سياست دوره اول دو ابرقدرت در زمان قاجاریه است.
تمام سياست انگلستان در زمان قاجار، از این سخن سرگور اوزلی سفیر انگلستان تبعیت کرده:
«عقيده صريح من اينست كه چون مقصود نهايى ما فقط صيانت هندوستان مى‏ باشد، پس بهترين سياست اينست كه ايران را در همين حال ضعف و توحش و بربريت بگذاريم و سياست ديگرى مخالف آن تعقيب نكنيم».

✅پس در خواندن تاریخ ۲۰۰ ساله ایران، حتما این سیاستهای دوگانه و متفاوتِ دو کشور در دو دوره را نظر داشته باشید...

⏹️لینک کانال تلگرامی من:
@Ali_Moradi_maragheie

7.3k 1 114 92 118

💥تولد فکری خونین تر از تولد جسمی...!
✍️علی مرادی مراغه ای

✅بلوغ و تولد فکری به مراتب دردناکتر و مشکلتر از تولد فیزیکی است سالهای مدید مطالعه، تامل و بالاخره شک در افکاری که بدون انتخاب ما در ذهنمان چپانده و تحمیل کرده اند!
وقتی به افکار بیست سال پیش خودمان نگاه می کنیم از سادگی و از بلاهت آن زمان خویش، خنده مان می گیرد البته اگر خنده مان نگیرد باید بر حال خود تاسف بخوریم چون معلوم میشود که در طول این مدت بیست سال، تکان نخورده و درجا زده ایم...!

♦️هر گونه تولدی از درون صورت میگیرد عوامل بیرونی تنها در حکم تلنگر هستند و البته هر گونه زور و عجله در تولد فکری نیز بی فایده است، چون آرام و تدریجی است مانند شکفتن یک غنچه و یا شبیه تولد یک پروانه است:
نیکوس کازانتزاکیس حکایت جالبی نقل می کند که در دوران کودکی، یک پیله ی کرم ابریشم را بر روی درختی می یابد، درست هنگامی که پروانه خود را برای خروج از پیله آماده می سازد اندکی منتظر می ماند، اما چون خروج پروانه طول می کشد کازانتزاکیس تصمیم می گیرد این فرایند را شتاب بخشد پس با حرارت دهان خود آغاز به گرم نمودن پیله می کند و آنگاه، پروانه خروج خود را آغاز میکند، اما بالهایش هنوز بسته اند و در نتیجه اندکی بعد می میرد...!
کازانتزاکیس می گوید:
بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود اما من انتظار کشیدن نمی دانستم. آن جنازه ی کوچک، تا به امروز‌، یکی از سنگین ترین بارها بر روی وجدان من بوده است!

♦️اما تولد فکری آدمی مخصوصا یک ملت به مراتب سخت تر است، چیزی شبیه تغییر سنگ خارا!
حاج سياح در خاطراتش می گوید روزی به دعوت معتمدالدوله حاکم فارس به ملاقاتش رفته و بين طرفين گفتگویی درمى ‏گيرد که مرتبط با بحث ماست.
معتمدالدوله که با بریدن سر و دست و شقه کردن انسانها توانسته بود نظم را در شهر فارس برقرار کند با غرور و نخوت، از حاج سیاح مى ‏پرسد:
«نظم حاليه فارس را چگونه می بیند؟»
حاج سياح می گوید:دزدی ریشه کن شده و همه را از بین برده اید اما با رفتن شما نظم شما نیز بدنبال تان خواهد رفت...!
حاکم میگوید: «غير از سر بريدن و دست و پا بريدن و شكم پاره كردن، به خرج ايرانى نمی رود».
حاج سیاح در جواب میگوید:
«از تربيت نبايد غفلت كرد. اين افعال ناشايسته از جهالت‏ ناشى می شود اگر از كوچكى، مردم را تربيت و قبح اين اعمال را خاطرنشان كنند مردم خود ترك اينكارها میكنند.»
حاکم در جواب می گوید:
«به تو نصيحت می‏كنم در ايران، حرف تمدن به زبان نياور كه براى تو خطر جانى دارد.»
( سفرنامه حاج سياح...ص۲۰)

♦️آنچه از گفتگوی حاج سیاح و معتمدالدوله نقل کردم در واقع دو دیدگاه متفاوت در مورد تغییر نگرش و رفتار آدمهاست:
دیدگاه اول حاکم فارس بوده که صوری، کوتاه مدت، با کمک فشار از بیرون یا با فشار حرارت دهان برای تولد پروانه...!
دیدگاه دوم تربیت تدریجی، دادن فرصتهای ممکن برای تولد و شکفتگی از درون و صبر و انتظار و خون دل خوردن، که صبر ایوب می طلبد...!


⏹️لینک کانال تلگرامی من: @Ali_Moradi_maragheie

◀️https://s6.uupload.ir/files/3_c995.jpg

9.3k 0 167 310 157

💥پروین و فروغ
✍️
علی مرادی مراغه ای

♦️امروز ۲۴ بهمن سالروز تصادف و درگذشت فروغ فرخزاد است می خواهم در اینجا نگاهی به دو شاعره بزرگ معاصر بیندازم پروین و فروغ. هر دو زن و شاعره هستند اکسیر رازناک هستی!.
خیلی نکات مشترکی دارند یعنی هر چه بدبختی هایی حاصل از فرهنگ مردسالارانه میتواند متصور باشد دارا و مشترک اند، پس، هر دو مظلومند، هر دو شکست خورده ، زخمی، طلاق گرفته و هر دو مُرده در ایام جوانی. یکی در حسرت بچه داشتن و دیگری در حسرت آغوش کشیدن بچه اش...

♦️اما به اندازه ای که شبیه هم هستند بیشتر از آن، متفاوت و ناهمگون هستند گویی از دو سیاره متفاوت آمده اند:
یکی مطیع و منقاد این سنت مردسالارانه است ولی دیگری در مقابل آن،طغیانگر!.
به میزانی که فروغ سرکش، سنت شکن و عصیانگر است پروین سر بزیر، سنتی و محجوب است...
ازدواجشان نیز چنین است:
ازدواج پروین متعارف و ازدواج فروغ عاشقانه و نامتعارف. فروغ عاشق میشود و پروین عشق(زمینی) را می نکوهد و آنرا هوی و هوس می نامد...

♦️شعرشان نیز متفاوت است:
پروین مردانه می سراید اما فروغ زنانه.
پروین پوشیده در حجب و حیاست اما فروغ عریان و حتی از آبستنی اش می گوید:
«آه می بینی
که چگونه پوست من می درد از هم
که چگونه شیر در رگهای آبی رنگ پستانهای سرد من
مایه می بندد؟»

♦️یکی عشق را می نکوهد و دیگری می ستاید پروین میگوید:
«تو گفتی راه عشق از فتنه پاک است
چو دیدم پرتگاهی خوفناک است»

اما فروغ عشق را عین زندگی و جوهره زندگی می داند:
«من
پری كوچك غمگينی را
می شناسم كه در اقيانوسی مسكن دارد
و دلش را در يك نی لبك چوبين
می نوازد آرام، آرام
پری كوچك غمگينی
كه شب از يك بوسه می ميرد
و سحرگاه از يك بوسه به دنيا خواهد آمد»

♦️پروین از عشق می ترسد و در ترس از عشق می سراید:
«بسی است پرتگه اندر ره هوی، پروین
مپوی جز ره پرهیز و باش نیک انجام»

اما در مقابل، فروغ می سراید:
«بیا دنیا نمی ارزد به این پرهیز و این دوری
فدای لحظه ای شادی کن این رویای هستی را
لبت را بر لبم بگذار کز این ساغر پر می
چنان مست ات کنم تاخود بدانی قدر مستی را»

◀️تصویر جالب پروین را که در زیر می آورم از آرشیو کتابخانه ملی برداشته ام که به بهترین نحو، چهره محجوب پروین دیده میشود، عکس باید مربوط به حوالی ۱۳۱۷ش باشد که محمدرضاشاه در آن زمان ولیعهد بوده و برای بازدید از کتابخانه دانشسرایعالی آمده و وزیر معارف علی‌اصغر حکمت دارد توضیحاتی می دهد.
پروین خانم هم که در آن زمان رئیس کتابخانه بوده در گوشه عکس با همان قیافه محجوب دیده می شود...

⏹️لینک کانال تلگرامی من: @Ali_Moradi_maragheie

13.9k 0 335 373 157

💥افتادن و دوباره برخاستن!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅مسئله اینست:
افتادن و مایوس نشدن و دوباره برخاستن!
یکی از اساسی ترین محور تربیت کودکان ما باید همین باشد. در مورد ملتها نیز صادق است اینکه:
وقتی شکست خوردند هرگز ناامید نگردند، دوباره برخیزند و این بار، بهتر از قبل برخیزند چون تجربه آن شکست قبلی را دارند. چون، سرگردانی در کوچه پس کوچه های یاس و نا امیدی یعنی مرگ و نیستی...
یادتان باشد که شکستها همیشه باعث اساسی ترین سئوالات و تغییرات می گردد، بشرطی که فراموش نگردند و مدام خوانده شوند و تصاویر آن شکستهای خود را چه جمعی و چه فردی مدام در جلوی دیدگانمان بگذاریم تا موجب عبرت گردند.
بگذارید چند تا مثال عینی بزنم...

♦️در یکی از شهرهای آذربایجان، کسی را می شناختم که ابتدا مستخدم مدرسه بود سپس درس خوانده، دانشگاه رفته و بعدا رئیس ناحیه ای شده بود اما عکسی از آن دوران مستخدمی و جارو بدست گرفته و بر روی میزش گذاشته بود!
می گفت می خواهم وقتی یک مرتبه پشت این میز مغرور شدم و با مراجعین ناخواسته از سر تکبر صحبت کردم این عکس زمان مستخدمی خودم را که اینجا گذاشته ام چشم ام به آن بیفتد و خودم را گم نکنم...!

♦️زمانی که در مهاباد بودم شنیدم که فردی بنام آقای رضا سواری که مرغدار نمونه کشوری شده و اکنون مدیر عامل ۱۵ یا ۱۶ شرکت و واحد مرغداری بود در ابتدا چیزی نداشت یک موتور سیکلت، یک ترازو و جعبه مرغ و ۲۰ هزار ریال سرمایه داشته که در حوالی سال ۱۳۶۳ش کارش این بوده که با آن موتور سیکلت می رفت به روستاهای مهاباد و مرغ می فروخت دوستان گفتند که او اکنون همان موتورش را بر سر درِ یکی از شرکتهایش گذاشته است!
در مهاباد که بودم مشتاق بودم بروم او را و آن موتورش را ببینم. برایم جالب بود آن راه درازی را که او پیموده بود! و رفتم و از نزدیک دیدم و...
تصویر موتورش را بر سر درِ کارخانه اش در زیر آورده ام...

♦️جورج فورمن قهرمان سابق سنگین وزن بوکس، در خاطرات خود چند جمله ذیقیمتی آورده او می گوید
من در جوانی تمام مسابقات بوکس پیروز شده و با ضربه های سنگین طرف را ناکاوت کرده پیروز میشدم.
همه را شکست داده مغرور شده بودم که خود را مشهور، ثروتمند و در آسمانها می دیدم تا اینکه رسیدم به مسابقه با محمد علی کلی!
وقتی با محمد علی کلی روبرو شدم اطمینان کامل داشتم که او را نیز ناکاوت کرده مثل دیگران بر زمین می زنم. اما بعد از راند هشتم مسابقه با یک ضربه او به زمین افتادم!.
هرگز چنین شکستی را باور نمی کردم! تمام آرزوها و دنیایم برباد رفته بود، شب ها و روزها بیدار مانده و به آن شکست فکر میکردم.
اما همان شکست، غرور مرا زایل کرد و از من یک انسان با عاطفه ساخته.
تصویر دقیقه شکست خود را با علی، قاب کردم و آنرا در محل کارم گذاشتم تا از این به بعد، غرور را کنار گذاشته، خرد، سنجش و مهربانی را در زندگی جایگزین تکبر کنم. در تنهایی خودم ساعتها به آن عکسِ افتادنم نگاه کردم تا خود را پیدا کنم و پیدا کردم!
فهمیدم که طعم آن پیروزی ها مرا مغرور ساخته و مرا از خودم، از مردم و حتی از خانواده ام دور کرده بوده...
غرور را کنار انداختم، تا دوباره جورج فورمن خوش قلب را یافتم و از شکست آموختم و ناامید نشدم.
بعد از یک توقف طولانی، دوباره به رنگ بوکس امدم و قهرمان شدم.
اما این بار دیگر غروری در کار نبود...

♦️مبارزه جورج فورمن و محمد علی کلی و شکست و افتادن فورمن بر زمین در آخر مسابقه را می توانید
اینجا ببینید، اما به نظر من جالب ترین تصویر همین قابی است که جورج فورمن از افتادنش بر زمین در دست گرفته است و به ما نشان می دهد و در زیر این نوشته می آورم.
شکستهای پی در پی، تبدیل به شکست فلسفی گردیده شما را از پا درمی آورد اما شکستها فی نفسه تعیین کننده نیستند بلکه نوع مواجهه با آن، نتیجه را تعیین می کند و سرنوشت را بسوی اوج یا حضیض
سوق می دهد.
هر ملتی یا هر فردی نباید بقیه عمر در ماتم و عزای شکستهای خود گرفتار شود و مایوس گردد و همچنین، نباید آنرا فراموش کند یا به گردن دیگران و بیگانگان بیندازد و بگوید کار کار انگلیسیها بوده...
چون در اینصورت حتما دوباره شکست می خورد!
باید آنها را قاب کرده و مدام ببیند و از علل شکست سوال کند و عبرت بگیرد. استعلا و پیروزی تنها در اینصورت بدست می آید...

⏹️لینک
کانال تلگرامی من: @Ali_Moradi_maragheie
◀️تصویر قاب گرفته جورج فورمن و موتور آقای سواره...

10.1k 1 162 25 147

Video is unavailable for watching
Show in Telegram
💥سی سال تاریخ ایران در کاریکاتورها...
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅شما تنها لازم نیست که برای فهم آنچه بر یک ملت گذشته است حتما کتاب تاریخی بخوانید بلکه از سیر و سرگذشت ادبیات، شعر، نقاشی و خیلی حوزه های دیگر نیز می توان به تاریخ یک ملت پی برد.
اصلا همه چیز تاریخ است و چیزی نیست که تاریخ نباشد، می توان از نقاشی از موسیقی از هر چیز تاریخ را فهمید!
از امرسن پرسیدند تاریخ چیست؟
گفت چه چیزی تاریخ نیست؟!

♦️در اینجا کاریکاتورهای سی سال تاریخ ایران را به ترتیب زمانی آورده ام: از آغاز و شکل گیری انقلاب و پیروزی آن و جنگ ایران و عراق و پس از اتمام جنگ و تورم و ...را آورده ام.
از این کاریکاتورها می توان فهمید که در این سی سال چه گذشته است؟!
و همچنین، نگرشِ انسانِ ایرانی به پدیده های پیرامون خود چگونه بوده است...؟!


⏹️لینک کانال تلگرامی من: @Ali_Moradi_maragheie

8.3k 0 147 338 78

💥سرگردانی ۲۰۰ ساله ایرانیان میان شرق و غرب!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅امروز ۲۲ بهمن سالروز پیروزی انقلاب است، در مورد آن زیاد نوشته اند:
گروهی همچنان اوایل انقلاب، بر طبل ضدیت با غرب و آمریکا میکوبند.
گروهی چه بسا زمانی چریک بوده و با شاه میجنگیدند امروزه پشیمان شده میگویند آن زمان گل و بلبل بوده و حتی بسوی پهلوی بازگشته اند.
و گروهی در وسط آن دو هستند.
و اکثریت مردم بدنبال نان و تامین نیازهای اولیه...!
اما من به عنوان اهل تاریخ که همه چیز را تاریخی می بیند ترجیح میدهم تمام این حرکتها را در چشم انداز تاریخ ۲۰۰ ساله بنگرم آن زمان که از روسها شکست خوردیم و پی به عقب ماندگی برده و در فکر انداختن طرحی نو برآمدیم.

♦️ابتدا باید بگویم که به نظرم، هیچ سرمایه ای، گرانبهاتر از شکستها و خبط های پدرانمان نیست!
فقط بشرطی که با عقلانیت و عبرت، تحلیل گردند در آنصورت، شکستهای بزرگ، سوالات بزرگ می آورد و پاسخ به آن سوالات، نجات دهنده و پیش برنده خواهد بود.
اما متاسفانه، شکستهای ما تحلیل عقلانی و به سوال بدل نمیگردد، بلکه بیشتر مایه اندوه، سوگ و سوگواری و پرخاش به گذشته گردیده!

♦️بازگردم به عنوان اصلی این نوشت:
پس از شکست از روسیه و تحمیل ترکمنچای، رفته رفته دوگانگی و شکاف بین مردم و حاکمیت قاجاری افتاد، حاکمیت به روسها چسبید که براساس بند ۷ ترکمنچای روسها متعهد شدند از ولیعهدی عباس‌میرزا و اعقاب او در رسیدن به قدرت حمایت کنند.
اما در مقابل، مردم چنان از روسها نفرت داشتند که پیروزی ژاپن بر روسیه در ۱۹۰۵م را جشن گرفتند و در انقلاب مشروطیت، ۱۴ هزار نفر در سفارت انگلستان متحصن شدند اما یک نفر به سفارت روسیه نرفت! حتی روسها حاضر بودند هر کس به سفارت آنها پناه ببرد یک تومان هم بدهند!
سرانجام نیز ، پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان، این بار شاه قاجاری برخلاف مردم، به سفارت روسیه پناه برد! و روسها محمدعلی شاه را بردند و در کاخ ادسا نشاندند و برایش حقوق تعیین می کنند...
آن دوگانگی مردم و شاه را حتی در مکانِ تحصن شان ببینید!

♦️اما انقلاب مشروطیت بخاطر علل عدیده و با سرازیری قوای روسی به تبریز و اعدام آزادیخواهان در خون نشست و بدنبال آن، دیکتاتوری و سلطانیسم نفتی پدر و پسرِ پهلوی رسید و این بار باز آن شکاف بود و تنها برعکس گردید:
حکومت به غرب و آمریکا گراییده، مخالفان و چپ زدگان در نفرت از غرب و آمریکا، رو به شرق و شوروی و چین چرخیدند!
بنگرید جو دانشگاهها، تحصیلکردگان و کنفدراسیون...
عباس منظرپور خاطره جالبی از عضويتش در حزبی چپ دارد می نویسد در اوایل عضویت، روزی به دستشويی کلوپ حزب رفتم، یک مرتبه دیدم همه چپ چپ نگاه ميکنند یکی از آنها گفت ديگر اينجا به دستشويی نرو!
علتش را پرسیدم گفت کسی اینجا نمی رود، همه برای مخالفت با انگليسیها، پشت سفارت انگليس میروند... تازه فهمیدم چرا پشت سفارت انگليس لجن زاری شده!
رفقا در زمان رفتن به دسشویی می گفتند می رويم وينستون چرچيل! چون نخست وزير وقت انگلستان نیز با W C شروع میشد!
«پس از مدتی اما ناگهان در حزب ما توطئه انگليسیها کشف شد! انگليسیها خودشان عمدا میخواهستند مردم، آنجا روند تا از آمونياک موجود در ادرار ما، مواد شيميايی و جنگی بسازند! پس، بلافاصله دیگر آنجا دستشویی نرفتیم...!»
شکاف بین پهلوی و مردم رفته رفته اوج گرفت و انقلاب ۵۷ آمد انقلابیون بر غرب می تاختند اما زمان تبعید و این بار محمدرضاشاه برعکس محمدعلی شاه، بجای سفارت روسیه و اودسای روسیه به غرب رفت و...

♦️اما با گذشت زمان و پس از نیم قرن زنده باد و مرده باد، اینک چرخشی سوم و این بار، حاکمیت بر ضد آمریکا و رو به شرق دارد و در مقابل، لشکری از روشنفکران، تحصیلکردگان، نخبگان المپیادها از انواع و اقسامش بر ضد شرق و در حسرت غرب و مهاجرت و چمدانهایش بسته...
و آن شکاف و گرایش به شرق و غرب، دوباره بر عکس گردیده!
و ما اکنون پس از ۲۰۰ سال کشمکش و چرخیدنها بسوی شرق و غرب و تعویض قبله ها و قبله نماها بقول اخوان، خسته و دلشکسته نشسته ایم و به مهتاب و شب می نگریم شب شط علیل...!

♦️ایرانیان دو انقلاب کردند یکی رو به غرب و دیگری رو به شرق شد و این سرگردانی و کشمکشها و شکافها و زنده باد و مرده بادهای متضادِ ۲۰۰ ساله ملت و اهالی قدرت کی تمام میشود و پارالل، موازنه و تعادل بوجود می آید و فرصت زندگی و ظهور و نمود خود ایرانی و استعداد ایرانی و به رنگ ایرانی با رنگین کمانِ اقوامش؟!
برای فرزندان این مرزو بوم، دنیایی آرزو کنیم که روزی برسد که حکومتش و مردمش یک چیز و عین هم بخواهند و در آن، قطب نمای شان نه شرق یا غرب بلکه منافع ملی و رستگاری و تضمین کننده ی آینده این مرز و بوم باشد.
و در انتهای این راه دراز و کشمکش ۲۰۰ ساله به دانایی آن سی مرغ برسند و پی ببرند که آن سیمرغ خودشان بوده اند...


⏹️لینک کانال تلگرامی من:
@Ali_Moradi_maragheie

17.1k 0 354 479 239

💥دانلود کتاب«سال‌های بحرانی نسل ما»
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅ایل مقدم یکی از مهمترین ایلات در آذربایجان بوده که قبلا در
این پست بدان پرداخته ام.

♦️من مهندس رحمت اله مقدم مراغه ای را بیشتر از طریق ترجمه کتاب(دمکراسی در آمریکا اثر آلکسی توکویل) می شناختم و در آستانه انقلاب نیز در سال ۱۳۵۶ش، سخنرانی وی را به عنوان نماینده کانون نویسندگان در شب‌های شعر گوته خوانده بودم.
مقدم مراغه ای پس از انقلاب از سوی دولت بازرگان استاندار تبریز شد و در زمانی که اختلافات حزب جمهوری خلق مسلمان به رهبری آیت الله شریعتمداری با حکومت برآمده از انقلاب درگرفته بود، او در مسند استانداری تبریز از نزدیک درگیر این کشمکشها بوده و از سوی این حزب نیز از تبریز برای انتخابات خبرگان قانون اساسی نامزد شد.

♦️مقدم مراغه ای در مجلس خبرگان با تصویب اصل ولایت فقیه مخالفت کرده و تنها فردی بود که در جلسه علنی از موضع مخالف سخن گفت. مقدم مراغه‌ای در مخالفت با اصل پنجم قانون اساسی می‌گوید:
«این اصل حاکمیت را در انحصار طبقة خاصی به نام روحانیت قرار داده است و به فقها امتیاز بخشیده است، در حالی که حاکمیت از آن همه مردم است».
و البته در مقابل، تنها کسی هم که از موضع موافق سخن گفت دکتر بهشتی رئیس مجلس خبرگان بود.
اصل پنجم قانون اساسی چنین بود:
«اصل پنجم در زمان غیبت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل یکصد و هفتم عهده‌دار آن می‌گردد»

♦️حزب توده هم که از طرفداران و حمایت کنندگان اصل پنجم و ولایت فقیه بوده بارها کاریکاتور مهندس مقدمه مراغه ای را به عنوان مزدور آمریکایی در روزنامه مردم درج کرده و خواستار دستگیری و محاکمه او شده بود که چند نمونه از آن را در کتاب(پروکروستس ایرانی) آورده ام.
بدنبال اشغال سفارت آمریکا، هنگامیکه ماموران دادستان وقت به اتهام ارتباط با سفارت آمریکا در صدد دستگیری مهندس مقدم مراغه ای برآمدند، او موفق به فرار به خارج از کشور شده و پس از تحمل سالها غربت، در پیرانه سری در ۱۳۷۵ش به ایران بازگشت و در ۱۳۹۱ش درگذشت.

♦️در سال ۱۳۸۳ش که برای تجدید چاپ سوم کتابم(از زندان رضاخان تا صدر فرقه...) به انتشارات اوحدی در تهران رفته بودم، در آنجا پیرمرد شکسته ای دیدم که هیچ شباهتی به تصاویر و فیلم سخنرانی او با کراوات و کت و شلوار شیک که در شبهای گوته یا پشت تریبون مجلس خبرگان دیده بودم نمی برد!
اصلا کوچک و تکیده شده بود! حتی شنیدم که تمام اموالش را مصادره کرده اند و پیرمرد در خانه خواهرش زندگی می کرد...
ابتدا نشناختم، وقتی مدیر انتشارات اوحدی، ما را به همدیگر معرفی کرد، دانستم که این پیرمردِ شکسته و رنج غربت کشیده، همان مهندس مقدم مراغه ای است در آن زمان 83 سال داشت. خیلی خوشحال شدم و رگِ تاریخنویسی ام گل کرد! چون روبرویم کسی نشسته بود که مشحون از خاطرات و کشمکشهای حزب جمهوری خلق مسلمان با جمهوری اسلامی در اوایل انقلاب در تبریز بود...

♦️در کنارش نشستم و از او خواستم باهم بنشینیم و خاطرات او را از آن دوران و حوادث تبریز ثبت کنیم، اما او جواب دلسرد کننده ای داد، مایل نبود و آهسته در گوشم چند جمله ای گفت که مضمونش این بود:
«فلانی، من تنها برای مردن و اینکه گوری از این خاک نصیب ام شود به این کشور برگشته ام...»
یاد سخن عارف قزوینی افتادم:
پیرمرد در آخر عمری برگشته بود تا مشتی از خاک وطن بر سر کند!

♦️در زمان خداحافظی، وقتی ناراحتی ام را دید، گفت که خاطراتم را نوشته ام و بزودی منتشر خواهد شد. چند سال بعد، خاطرات او را دیدم که با عنوان «سال‌های بحرانی نسل ما» از سوی انتشارات علم منتشر شد، اگر چه کتابی خواندنی و قطور و ۹۵۰ صفحه بود اما باز انتظارم را برآورد نکرد، چون آن خاطرات چاپ شده با صد زبان می گفت که ناگفته هایش بیشتر از گفته هایش بوده است...
!
برای دانلود دوستان، pdf این کتاب حجیم را اینجا در بخش آرشیو کانال ام می گذارم. دوستان می توانند بخوانند.

⏹️لینک کانال تلگرامی من: @Ali_Moradi_maragheie
◀️فیلم سخنرانی مهندس مقدم مراغه ای به عنوان مخالف و سخنرانی دکتر بهشتی به عنوان موافق اصل پنجم را در زیر آورده ام:

Telegram
attach 📎

9.9k 0 181 59 168

💥به مناسبت امروز: ۱۹ بهمن آغاز جنبش سیاهکل
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅جنبش چریکی ایران هم محصول خفقان داخلی و هم متاثر از فضای دوران جنگ سرد و خارجی بود آن زمان، تفنگ چنان محبوبیت داشت که حتی فیلسوفی چون سارتر، چه گوارا را کاملترین انسان می نامید!

♦️این چریکها و نسل انقلاب۵۷، نه تنها شباهتی به نسل روشنفکران مشروطه نداشتند، بلکه در تقابل با آنها بودند!.
به جای روشنگری روشنفکران مشروطه، عینک ايدئولوژيک بر چشم زده، شيفته توده مردمی بودند که آنرا نمی شناختند همان مردمی که جهل آنان در بنای رفیع استبداد، نقش اصلی را بازی میکند!
آنان متأثر از فضای جنگ سرد و جهان دو قطبی بودند، جهانی مشحون از دگماتیزم و ايدئولوژی جزمی، جهانی شیفته دود و باروت که راه نجات را در لوله تفنگ می جستند!.
همیشه چنین است که در جامعه خفقان زده، بجای اینکه دانایی رشد کند و احزاب مدرن شکل بگیرند، حرکتهای احساسی و رادیکالیزم رشد میکنند.

♦️تمام‌ گروههای‌ چريكی‌ ‌كه‌ در دهه‌ ۴۰ و ۵۰ مشی‌ مسلحانه‌ را برگزيدند رژيم‌ شاه‌ را سد راه‌ و اصلاح‌ناپذير دانسته و چاره‌ را سرنگونی آن می دیدند!
فدائیان خلق، تعبير«موتور كوچك‌» برای‌ گروه‌ چريكی ‌و «موتور بزرگ‌» برای‌ توده‌ مردم‌ را از «رژه‌ دبره» گرفته‌ بودند یعنی اگر گروه‌ چريكی‌ به‌ عنوان‌«موتور كوچك‌» نقش‌ خويش‌ را بخوبي‌ ايفاء كند «موتور بزرگ‌» يعنی‌ جامعه‌ ايران‌ به‌ راه‌ انقلاب‌ خواهد افتاد و چریکهای فدایی، سیاهکل را نقطه‌ی عزیمت حرکت موتور کوچک انتخاب کردند.
اما وقتي‌ «موتور كوچك‌» در سياهكل‌ به‌ راه ‌افتاد نه‌ تنها «موتور بزرگ‌» به‌ راه‌ نيافتاد، بلكه‌ خود روستائيان ‌ در سیاهکل،‌ باقيمانده‌ چريك‌ها را دستگير و به‌ ژاندارم‌ها تحويل‌ دادند، تا بعداً اعدام‌ گردند!
بعدا هم وقتی آن موتور بزرگ براه افتاد در پشت یک مرجع دینی از جنس و دوستدار شیخ فضل الله نوری براه افتاد و مگر از یک جامعه دینی انتظاری غیر از این می رفت؟!

♦️آن چریکها شبیه آن حکومت و سیستم بودند، غالبا مردم شبیه همان سیستم موجود عمل میکنند حتی وقتی که بر ضد آن باشند!
و شوربختا که وقتی به تصفیه های درونی جنبش چریکی مخصوصا در زمان رهبری حمید اشرف مینگریم به این نتیجه تلخ میرسیم که آنها، دیکتاتورهای کوچکی بودند در شکم یک دیکتاتوری بزرگ یعنی سلطانیسم پهلوی که خود را نابغه، دوگل و دارای حمایت غیبی میدانست!
سیستمی که یک نفر تصمیم میگرفت و تمام مجلسین، هیات دولت، دستگاه قضایی تنها جنبه نمایشی داشت و نخست وزیر هویدا به قول جزنی، به اندازه کریم شیره ای دلقک ناصرالدین شاه در امور کشور اقتدار نداشت!

♦️بدون کار فرهنگی و آگاهی سیاسی مردم، درافتادن با استبداد از طریق توسل بر سلاح، به مثابه «با شمشیر چوبین به جنگ آسیاب رفتن» بوده چرا که آن نظام استبدادی، برآمده از اعماق ذهنی همان مردم بود.
چریکها در سیاهکل هرگز به این تجربه تلخ و گرانبار توجه نکردند که آنان از دهقانان سیاهکل شکست خوردند نه از ژاندارمها شاه.
در سیاهکل، دهقانان با همان ابزارهای دهقانی بیل، داس و چکش ...چریکها را دستگیر و زخمی کرده تحویل ژاندارمها دادند که بر پرچم نخستین کشور سوسیالیستی نقش بسته بودند!.

♦️چريکها، بهترین انسانها بودند از بهترینهای دانشگاهها که میتوانستند زندگی مرفهی فراهم کنند، ولی به لذات فردی خود نیاندیشیدند.
آنان پر از آرزوهای نيکخواهانه برای مردم بودند، اما در مبارزه، تنها نیت خوب کافی نیست، اگر شناخت و آگاهی در پشت آن نباشد، چه بسا گاهی فداکاری و نیت خوب میتواند به نتایج بد و مخرب بیانجامد!
ایرانی جماعت، احساسی، شاعر مسلک و کمتر میانه خوبی با فلسفه و خردورزی داشته، تمامی این شور و شوق و شیفتگی به مرگ و فدا کردن خود برگرفته از سنت و فرهنگ ایرانی، یعنی شهادت بوده، فرهنگی که جوهر آن، انکار فرديت انسان است و محور مبارزات و تلاشهای گروههای چپ بر ضدیت با دمکراسی، حقوق بشر، حقوق شهروندی استوار بوده.

♦️کتاب «جانهای شیفته یا جنبش چریکی» را که در سال ۱۳۹۰ نوشته ام و شش بار تجدید چاپ و نایاب گردیده اینک بخاطر گرانی کتاب و اوضاع بد مالی مردم، pdf کتاب را برای دانلود میگذارم.
این کتاب رایگان است اما کسانی که مایل باشند در قبال دانلود آن، مبلغی پردازند، خواهشمندم معادل آن مبلغ را به نزدیکترین کودکِ کاری که می شناسند کمک کنند، چرا که همگی ما در مقابل سرنوشت تمامی کودکان مسئول هستیم...
در این کتاب مثل بسیاری مورخان، در زندان ثنویت یعنی حق و باطل گرفتار نشده ام که از یک طرف شیطان و از طرفی فرشته بسازم بلکه یک سیستم بسته و دیکتاتوری را به نقد نشسته ام که به تناسب و مانند خودش، حزب و اپوزیسیونش را داشته و همیشه نوع نگرش من چنین بوده است...

⏹️لینک پیوستن به کانال من:
@Ali_Moradi_maragheie
لینک دانلود کتاب در
اینجا و یا در زیر:

16k 0 504 442 207

💥اجبار برای روزنامه خوانی
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅امروز ۱۸ بهمن مصادف است با انتشار نخستین شماره روزنامه "وقایع اتفاقیه" در ایران به کوشش امیرکبیر در (۱۲۲۹ش)
امیر تمام وزرا و مقام‌های ارشد را موظف کرده بود که حتما باید روزنامه را خریداری و مطالعه می کردند و اجباری بود.
لیدی شیل همسر سفیر انگلیس در سفرنامه اش در ۱۸۵۰م می نویسد:
«چند ماه پس از ورود ما به تهران از طرف صدراعظم(امیرکبیر) روزنامه‌ای تأسیس شد که او برای اطمینان بیشتر از اشاعه مطالب آن در پایتخت و سایر شهرهای ایران، همه خدمتگزاران دولت و همه افراد متشخص اجتماع را وادار کرد تا این روزنامه را مشترک شوند...»


♦️اما بیش از نیم قرن پس از آن، یکی از جرائم میرزاحسن رشدیه روزنامه خوانی و روزنامه نوشتن میگردد!
«فرياد مقدسين در مجالس بلند شد كه آخر الزمان نزديك شده...روزنامه‌نويس هم شده و گناه روزنامه‌نويسى كمتر از گناه مدرسه تأسيس كردن نيست و گاهگاهى هم به كتابخانۀ ملى می رود كه اينهم گناهى است كه عفو ندارد»!
(تاریخ بیداری ایرانیان...ج ۲، ص۳۶۳)

⏹️تاریخ معاصر ایران کمتر رو به جلو بوده بیشتر، تاریخ سرگردانی و زیگزاگ و رفتن و بازگشتن بوده است...!

13.8k 2 191 202 144

💥طرح ترامپ برای غزه
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅ترامپ گفته آمریکا، مالک غزه خواهد شد و آنجا را به تفریحگاه و «ریویرای خاورمیانه» تبدیل کرده و مردم غزه نمیتوانند به آنجا بازگردند آنها به مصر و اردن بروند...
این ایده فانتزی یعنی یک اشغالگر جدید یعنی دگرگونی ژئوپلیتیکی خاورمیانه!

♦️جابجایی اجباری مردم، نقض حقوق بین‌المللی و پاکسازی قومی است آنچه زمانی سیاستمداران اسرائیلی میخواستند اکنون توسط ترامپ در بوق و کرنا میشود!
شاید تاریخ آینده روشن کند که حمله احمقانه حماس در ۷ اکتبر تله اسرائیل بوده تا به اینجا رسد!.
۵۰۰۰۰ اعم از زن و کودک کشته شده، سه برابر آن مجروح و دو میلیون آواره که حق بازگشت به سرزمین خود ندارند!
این آوارگان خود زخمها دارند اخلاق حکم میکند بازگشته دوباره خانه هایشان را بسازند و دو کشور در کنار هم زندگی کنند.

♦️زمانی مردان بزرگی چون جرج واشنگتن و جفرسون آمریکا را بنیان نهادند اما اکنون قدرتمندترین کشور جهان بدست یک تاجر مستغلاتی افتاده!
شگفت انگیزتر آنکه جماعتی از ایرانیان او را ناجی خود میدانند!
اما من وقتی اینها را می بینم یاد این جمله شکسپیر می افتم:
جهنم خالیست، چون تمام شیاطین روی زمین‌اند!

12.7k 0 232 169 263

💥میرزاحسن مجتهد ضد مشروطه و مدرسه و محتکر غله!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅او از علمای طراز اول، فئودال و متمول تبریزی بود که چندین روستا داشت و از دشمنان سرسخت مشروطه و مدارس نوین رشدیه بود.
در مشروطه، کمتر توطئه در تبریز یا تهران بر علیه مشروطه بوده که او حضور نداشته باشد!
در سایت حوزه و دانشنامه اسلامی دیدم کلی از او تعریف شده!(
اینجا و اینجا)

♦️اما داستان زیر:
قبل از مشروطه که گمرک ایران در دست بلژیکیها بود مسیو نوز در تهران و مسيو پريم سرگمرك آذربايجان بود.
روزی مسیو پریم رئیس مالیه و زنش که از قبرستان ارامنه برمی گشتند در محله لیل‌آباد در مقابل یکی از نانوایی‌ها جمعیت کثیر و فقیری دیدند که برای نان از سر و کول هم بالا می‌روند. انبوه فقرا و فریادشان باعث تأثر خانم پریم شده و علت ازدحام را پرسیده، مسیو پریم پاسخ میدهد که بیشتر مجتهدین صاحب دهات هستند، غله را احتکار کرده تا آنرا ارزان نفروشند.
خانم پریم با گریه از شوهرش میخواهد فوراً برود و از ولیعهد(محمدعلی میرزا) اجازه اداره نان و گوشت شهر را تبریز بگیرد و صدهزار تومان نزد دولت گرو بگذارد و قول دهد که نان را منی ۴ عباسی و گوشت را منی ۱۶ عباسی به ‌مردم دهد و صفی نیز نباشد.
بدین ترتیب، مسیو پریم، انحصار نان و گوشت را از ولیعهد گرفته بزودی با روش درست اقدام به‌ تحویل گندم و گوشت به‌نانوایی‌ها و قصابی‌ها کرده مردم آسوده میگردند.
اما میرزاحسن مجتهد که منافع خود را در خطر دیده با انباردارها نقشه‌ای برای از میان برداشتن مسیو پریم کشیده او طلاب را در مسجد گرد آورد و نخست میخانه‌ها و سپس مدرسه‌ها و مسیو پریم را عنوان کرد و گفت:
«مردم‌ کسی که در میخانه‌ها جوانان را از راه بدر میکند و در مدرسه مذهب اسلام و شریعت را از بین میبرد مسیو پریم است اوست که به آذوقة مردم دست‌درازی کرده نان و گوشت را در انحصار درآورده...»
بازار بسته شده جمعیت به راه افتاد:
«باید مسيو پريم برود، ميخانه‌ها و مهمانخانه‌ها و مدارس بسته شود».
مردم به ‌میخانه‌ها و مدارس هجوم بردند اولین مدرسه‌ که خراب شد مدرسه کمال بود.
(مجله بخارا«تاریخچه مدارس تبریز» محمدعلی زینی، مورخه بهمن۱۳۷۷، شماره ۴)

♦️کسروی نیز در ادامه ماجرا می نویسد:
«دو روز بازارها بسته و شور و غوغا ميرفت. محمد عليميرزا وليعهد...ناگزير «دستخطى» فرستاد بدينسان: «مجتمعين مسجد شاهزاده، الساعه مسيو پريم را روانه گردانيدم و دستور دادم ميخانه‌ها و مدرسه‌ها را ببندند، شما متفرق شويد».
همينكه اين نوشته خوانده شد«طلبه‌ها بيرون ريختند و ميخانه‌ها، مهمانخانه‌ها و دبستانها را تاراج كردند و آشوب و غوغاى بزرگى برپا گرديد. يكى از دبستانها كه تاراج شد دبستان «كمال» بود كه راهبرش ميرزا حسينخان ميبود و روزنامه‌اى نيز بهمان نام مينوشتى و پس از اين پيش‌آمد در تبريز نمانده و به قفقاز و مصر رفت».
(تاریخ مشروطه ایران...ص ۳۰)

♦️پس از پیروزی مشروطه، مردم تبریز میرزاحسن مجتهد را بخاطر احتکار غله و ضدیت با مشروطه از تبریز بیرون کردند و او به تهران رفته به شیخ فضل الله نوری پیوسته و در تمام توطئه های شیخ بر ضد مشروطیت همدست او بود!
هنگامیکه مردم تبریز او را از شهر بیرون کردند«او با خشم، تلگرافى به نجف فرستاده و پس از بدگويى از مشروطه‌خواهان نوشت که:
بايد مشروطه مشروعه باشد!
مرحوم شيخ عبداللّه مازندرانى نیز در پاسخ او گفته بود:
«اى گاو مجسم! مشروطه مشروعه نمى‌شود»
اين داستان آن زمان به زبانها افتاد!

♦️میرزا حسن مجتهد بود که در این زمان، مجلس را «حشرات الارض» نامیده بود!
پس از واقعه توپخانه و بی نتیجه ماندن کوششهای شیخ فضل الله، سیدمحمد طباطبایی، میرزاحسن مجتهد را به مجلس برده و با احترام، دوباره در ۲۵اردیبهشت ۱۲۸۶ش او را سوار بر دوش پیروانش به تبریز برگرداند!
تا زمان به توپ بستن مجلس ساکت بود اما به محض به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه، میرزاحسن مجتهد با همدستی میرهاشم«انجمن اسلامیه» را بدرخواست محمدعلی شاه تشکیل داده دوباره به تکفیر مشروطه خواهان به رهبری ستارخان پرداخت که بار دیگر، مردم تبریز او را بیرون کردند.

♦️وقتی مردم تبریز امام جمعه و میرزاحسن مجتهد را بخاطر ضدیت با مشروطه و احتکار غله بیرون میکردند مجله ملانصرالدین که در جبهه مشروطه خواهی بود به طنز نوشت:
«در ایران مهندسان در ملک جناب امام جمعه، معدنی از غله پیدا کردند. این معدن بسیار غنی است و اگر از این معدن درست استفاده کنند در تبریز قیمت گندم پایین آمده دیگر شکم فقرا سیر خواهد شد!»

(ملانصرالدین، شماره۲۴، نهم شعبان۱۳۲۴)
در زمان اخراج میرزا حسن مجتهد و رفتنش به تهران، وقتی او به میانه میرسد ملانصرالدین در طنزی مینویسد:
مردم میانه دیدند میرزاحسن مجتهد ناراحت است برای شادی و بدرقه او، دنبک زن و بالابانچی صدا کردند تا آقا را با کمال احترام به خارج شهر بدرقه کنند...!
(ملانصرالدین، شماره اول، ۱محرم ۱۳۲۷ص۵)

15.4k 0 342 250 199

💥مهندس بازرگان و نردبان قدرت آقایان...!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅ ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ روز تشکیل دولت موقت مهندس بازرگان است. هنگامی که در شورای انقلاب پست نخست وزیری به بازرگان پیشنهاد شد وی برای قبول آن ۲۴ ساعت مهلت خواست، آیت الله طالقانی بشدت از قبول آن او را بر حذر داشت اما مرتضی مطهری به او اصرار کرد که حتما قبول کند و او قبول کرد و سرانجام گذشت زمان نشان داد که از قبول آن پشیمان گردیده و گفته بود:
«باران می خواستیم سیل آمد!» (
این مقاله را بخوانید)

♦️در آن فضای ملتهب که شور انقلابی و رادیکالیزم بیداد می کرد و همگان می خواستند یک شبه به بهشت موعود برسند، میانه رویِ بازرگان، گناهی نابخشودنی بود و او در میان دو سنگ آسیاب و شاید چندین سنگ آسیاب گیر کرده بود:
از یک طرف نیروهای رادیکال مذهبی و از طرف دیگر چپها و مخصوصا حزب توده.
حزب توده نه تنها در طول عمر ۲۷۵ روزه دولت موقت بازرگان، لحظه‌ای در حمله به بازرگان و تخریبش درنگ نکرد بلکه حتی پس از سقوط دولت بازرگان نیز دست از حمله به او نکشید. یکی از برجسته‌ترین واژه‌هایی که در کارخانه واژه‌سازی حزب توده از معنی واقعی خودش تهی شد و به یک فحش بدل گردید واژه «لیبرالیسم» بود که بیشتر نثار بازرگان می‌شد و بر روی او ماند!

♦️رقابت و درگیری دو مهندس(بازرگان و کیانوری) به سالها قبل و به دانشکده فنی تهران بر میگردد یعنی رقابت تاریخی توده‌ ایها و ملی‌ گراها. اما با تشدید دیکتاتور نفتی و خفقان ساواک و غیرقانونی شدن تمام احزاب سیاسی، جوانان از این دو استادشان نیز فاصله گرفته، آنها را محافظه کار دانسته و رفته رفته تفنگ و سیانور را انتخاب می کردند!

♦️حالا پس از انقلاب و سقوط شاه، این دو مهندس پیر دوباره در مقابل هم قرار گرفته بودند یکی با همان میانه روی و دیگری با همان رادیکالیزم و طرفدار خشونت انقلابی!
اما در آن فضای انقلابی و نعره های خلخالی، اکثریت جامعه طرفدار آن نعره ها بودند تا میانه روی های بازرگان.
و حزب توده در حمله به بازرگان می نوشت:
«بورژوازی لیبرال نقش ترمز کننده‌ای در این دوران سرنوشت‌ساز دارد، بورژوازی لیبرال زمینه مناسبی را برای فعالیت ضد‌انقلاب مهیا ساخته است...مثلا آشتی‌طلبی با امپریالیسم، منحرف کردن افکار عمومی از خطر اساسی یعنی امپریالیسم آمریکا...تلاش برای انحلال دادگاههای انقلاب و...»
(بنگرید به: پروکروستس ایرانی...ص۲۱۲)

♦️پس، تمامی انقلابیون دو آتشه او را می کوبیدند از یک طرف، تندروهای اسلامی بر او تاخته، اسلامش را «اسلام آمريکايی» و «سازشکار» می نامیدند و در طرفی دیگر، اکثریتِ گروههای چپی مانند حزب توده، فدائیان اکثریت، اقلیت...او را نماد «نیروی لیبرال و بورژوازی وابسته به امپریالیسم» می دانستند که نه تنها طرفدار رابطه عادی با آمریکاست بلکه، مخالف خشونت انقلابی و پاکسازی موسسات و ادرات بود و می گفت مگر «دولت موقت برای تزکیه آمده است؟...»

♦️با اشغال سفارت آمریکا، تمامی تندروها اعم از اسلامی و مارکسیستی نفسی براحتی کشیدند!
بهزاد نبوی یکی از کارگزاران اشغال سفارت، بعدا در مسند سخنگوی دولت بنی‌صدر گفت اشغال سفارت آمریکا ثمرات زیادی داشت و یکی از ثمرات آن سرنگون کردن دولت بازرگان بود.
(انقلاب اسلامی، ۳۰دی ۱۳۵۹، ش۴۵۴)
اما بشترین استفاده و یا سوءاستفاده را کیانوری از اشغال سفارت کرد، در حالی‌که هنوز اسناد سفارت بررسی نشده بود ارگان حزب توده در صفحه اول نوشت:
«رابطه نهضت آزادی با سفارت آمریکا فاش شد» !
وقتی امیرانتظام به تازگی بازداشت و هنوز در مراحل بازجویی بود، روزنامه مردم ارگان حزب توده، تیتر اول خود را به این جمله تحریک‌آمیز اختصاص داد:
«عباس امیرانتظام جاسوس آمریکایی بود»!

♦️اشغال سفارت آمریکا به منزله آخرین تیر خلاص بر دولت بازرگان بود!
بازرگان که در جوانی پر از امید بود اما در پیری بغایت تلخ و پایانی تراژیک داشت، او به مدت نیم قرن و کل جوانی اش کوشیده بود مذهب را با علم و دنیای مدرن آشتی دهد
دمکراسی را با دین
و حکومت را با مذهب
و حتی دعا را با ترمودینامیک...!
اما در اواخر عمر به تلخی و با شجاعت تمام گفت که دین هرگز برای سیاست نازل نشده!
وقتی بکلی از اوضاع مایوس گردید احساس می‌کرد که«نردبان قدرت آقایان» شده است.
بدون شک، او یکی از تراژیکترین چهره های تاریخ معاصر ایران است کسی که می‌خواست سیاستمداری اخلاق مدار باشد چیزی که در آن اوضاع ملتهب و شور انقلابی در حکم ممتنع بود....

◀️تصویر زیر به نقل از کتاب پروکروستس ایرانی:
کاریکاتور مقدم مراغه‌ای، امیرانتظام و نفر سوم با علامت سوالی...

18.3k 1 327 691 143
20 last posts shown.