📝
سقوط اسطورهها در نبرد باورها✍️ نویسنده:
قاسم قره داغی حاکمان دینی همواره در پی آن بودهاند که روایات تاریخ را به سود خود تحریف کنند، حقیقت را در لایههای ضخیم سانسور پوشانده و ذهن مردم را در حصاری از باورهای کنترلشده نگه دارند. این حکایت نه جدید است و نه منحصر به یک سرزمین خاص؛ بلکه روایتیست کهن که در هر عصری و در هر تمدنی به شکلی تازه بازتولید شده است.
رهبران مذاهب بیش از هر گروه دیگر، به قدرت روایتگری واقف بودهاند. آنان میدانند که چگونه با استفاده از ابزار دین، حقیقت را تغییر و مردمان را به شکلی که خود میخواهند، به بازی بگیرند. آنها نهتنها حوادث تاریخ را مطابق منافع خود تحریف کرده اند، بلکه هرگونه تلاش برای روایت متفاوت را نیز با خشونت و سرکوب پاسخ دادهاند. سانسور، نه یک اقدام منفعلانه، بلکه ابزاری فعال در جهت کنترل افکار عمومی است؛ ابزاری که با آن، مسیر اندیشهی آزاد را سد میکنند و خِرد را در ناآگاهی دفن میسازند.
از آتشزدن کتابخانهی اسکندریه توسط متعصبان مذهبی گرفته تا محکومیت دانشمندانی چون جوردانو برونو و گالیله توسط کلیسا، همه و همه نشان از وحشتی است که اقتدارگرایان دینی از روشنگری و اندیشهی آزاد دارند. در هر دورهای که شک و پرسش در برابر آموزههای مذهبی مطرح شده، دستگاه سرکوب با تمام توان به میدان آمده تا مبادا آنچه را که قرنها ساخته و پرداختهاند، در معرض فروپاشی قرار گیرد.
اما این رفتار تنها به گذشته محدود نمیشود. در دنیای معاصر نیز سانسور همچنان یکی از ابزارهای اصلی حکومتهای دینی است. ممنوعیت فیلمها، کتابها، موسیقی و آثار هنری که تصویری متفاوت از تاریخ یا مذهب ارائه میدهند، تنها نشانهای از این ترس کهنه است. در طی چند روز گذشته شنیدیم و دیدیم که چگونه مهدی یراحی را در نظام دیکتاتوری شیعی، صرفا برای ساخت و اجرای آهنگ به شلاق بستند.
حکام مذهبی میدانند که اگر مردم با روایتهای تازهای روبهرو شوند، اگر مجالی برای مقایسه و سنجش داشته باشند، دیگر بهسادگی حاضر نخواهند شد در قالبهای ذهنی که برای آنها ساخته شده است باقی بمانند. آنان که قرنها روایتهای یکجانبهی خود را به نام حقیقت جا زدهاند، امروز از این بیم دارند که مردمان از دروغهایی که بر آنان تحمیل شده آگاه شوند.
نمونهی بارز این ترس، واکنشهای اخیر به سریال «معاویه» است؛ اثری که روایتی متفاوت از آنچه حاکمان دینی شیعه قرنها تبلیغ کردهاند ارائه میدهد. ممنوعیت این سریال نه از آن روست که محتوای آن جنجالی است، بلکه به این دلیل است که گشودن دریچهای تازه، مردم را به تفکر وامیدارد. حکومتهای مذهبی نمیخواهند که مردم به این درک برسند که آنچه به آنان آموخته شده، تنها یکی از بیشمار روایتهای ممکن است. آنها حقیقت را همچون کالایی انحصاری در اختیار خود میدانند و هر کوششی برای بیان دیدگاهی دیگر را با تهدید و ممنوعیت پاسخ میدهند.
این سانسور نهتنها به سرکوب آزادی بیان منجر میشود، بلکه ضررهای جبرانناپذیری نیز برای جامعه به همراه دارد. نخست آنکه باعث عقبماندگی فکری مردم میشود. وقتی حکومت، دسترسی به اطلاعات را محدود میکند، مانع رشد و بلوغ فکری جامعه شده و سایهی جهل و خرافات را در آن می گستراند. مردمانی که تنها یک روایت را شنیدهاند، نمیتوانند به درک کاملی از تاریخ، فلسفه یا مذهب دست یابند. از سوی دیگر، این سرکوبها به عمیق تر شدن تعصب و جزماندیشی دامن میزند. افرادی که هیچگاه فرصتی برای شنیدن و بررسی دیدگاههای متفاوت نداشتهاند، در دام افکار افراطی گرفتار میشوند و هرگونه صدای مخالف را دشمن میپندارند.
اما شاید مهمترین نتیجهی این سانسور، بقای استبداد دینی باشد. حکومتهای مذهبی، بقای خود را در گرو کنترل افکار عمومی میبینند. تا زمانی که مردم در جهل نگاه داشته شوند، تا زمانی که فرصتی برای مقایسه و انتخاب نداشته باشند، حاکمان میتوانند سلطهی خود را ادامه دهند. اما اگر این دیوار فرو بریزد، اگر مردم دریابند که میتوانند خود در جستجوی حقیقت باشند، آنگاه دیگر اقتدار مذهبیون خدشهدار خواهد شد.
هیچ اندیشهای را نمیتوان برای همیشه در بند کشید. سانسور، گرچه ممکن است در کوتاهمدت مؤثر باشد، اما در نهایت شکست خواهد خورد. مردمانی که امروز با محدودیتهای فکری مواجهاند، سرانجام راهی برای رهایی خواهند یافت. سوال اینجاست که تا چه زمانی باید اسیر این زنجیرهای تحمیلی باقی ماند؟ آیا زمان آن نرسیده است که پردهها کنار زده شود و حقیقت، بدون واسطهی تحریف و سانسور، در برابر دید همه نمایان شود؟
#قاسم_قره_داغی
@AVAYeBUFhttps://youtu.be/Sz3o0dzD4ZE